عنوان | نشست تخصصي روابط زن و مرد در رسانه |
اهداف |
بررسي ماهيت رابطه زن و مرد در رسانه |
زمان برگزاری | 1388/06/20 |
بحث رسانه ملی و خانواده از جنبههای مختلف قابل بررسی است. بازبینی تصویر ارائه شده از خانواده در رسانه ملی و بررسی ابعاد آن و همچنین بحث و گفتوگو پیرامون بایستههای اصلاح وضعیت موجود از جمله مواردی است که باید بدان پرداخت. یكی از اهداف كلان رسانه ملی، «مصونیت بخشیدن به اذهان عمومی جامعه در قبال اثرپذیری از موج مخرّب تهاجم فرهنگی و فكری بیگانه به ویژه سكولاریسم، گرایشهای الحادی و مادی و فرهنگ لیبرالیسم غربی» برشمرده شده است و اینجاست که ضرورت دفاع از فرهنگ متعالی اسلام در زمینه حقوق، شخصیت و جایگاه زن در خانواده و اجتماع و مقابله با طرحها و برنامههای حسابشده رسانههای وابسته به نظام سلطه برای تغییر و تبدیل این فرهنگ متعالی، با تمام قوا و با بهرهگیری از همه قابلیتها و جذابیتهای رسانهای مشخص میشود. نشست خانواده و رسانه ملی با حضور متخصصین و اندیشمندان حوزه زن و خانواده با هدف بررسی نقشهای رسانه ملی در خانواده و همفکری، تبادل نظر و دستیابی به دیدگاههای مشترک در موضوع خانواده و رسانه ملی از سوی مرکز تحقیقات زن و خانواده در فرهنگسرای فردوس برگزارشد. تاثیر رسانه برخانواده، ویژگیهای خانواده رسانهای، تصویر خانواده از مذهب، اخلاق، موفقیتها و ناکامیها و واکنش در مواجهه با مشکلات از محورهای مورد گفتوگوی کارشناسان محترم بود.
گزارش خبری
متن کامل
حجتالاسلاموالمسلمين زيبايينژاد: متأسفانه تبي در نهادهاي مختلف وجود دارد كه نامش را تب اصلاحگري ميگذارم. همه تمايل دارند مشكلات را حل كنند قبل از اينكه پديده را به خوبي تحليل کنند و بشناسند. حل مسئله قبل از شناخت ابعاد آن به پيچيدهتر شدن آن مسئله كمك ميكند. به نظر ميرسد در جامعة مديريتي و کارشناسي ما شناخت دقيق موضوع، عوامل و پيامدها صورت نميگيرد، افراد كم حوصله هستند و ميخواهند قبل از فهم مسئله آن را حل كنند. گرچه نيروهاي انساني زيادي صرف ميشود اما به دليل اين که مسائل درست تحليل نشدند، اين اقدامات آسيبهاي جديدي را براي ما ايجاد ميكنند. بحث روابط زن و مرد هم ممكن است از همين پديدهها باشد كه خوب تحليل نميشود و چون خوب تحليل و شناخته نميشود هم در پاسخگويي به فروعات فقهياش دچار اشكال ميشويم و هم در حل مسئلهاي اجتماعي به نام روابط زن و مرد دچار لغزش ميشويم. بنابراين، در قدم اول بايستي به موضوع شناسي بحث رابطة زن و مرد بپردازيم.
آيا اين رابطه زن مرد همان رابطهاي است كه هميشه در طول تاريخ بوده يا اين که در عصر ارتباطات يك مختصات جديدي دارد. شما در زندگي اجتماعي ناگزير از ارتباط هستيد و ارتباط دو فرد با هم حتي دو فرد از دو جنس مخالف از ضرورتهاي زندگي اجتماعي است، ولي در زندگي روزمره ضرورت اجتماعي اين است كه به خاطر رسيدن به يك هدفي چنين ارتباطي برقرار ميكنيد؛ ايجاد ارتباط في نفسه هدف نيست بلکه راهي است براي اينكه شما را به هدف برساند. با ديگران ارتباط برقرار ميکنيم که به هدفي برسيم. مثل اينکه كه من دارم با شما صحبت ميكنم كه بگويم تشنهام، آب ميخواهم. با شما صحبت ميكنم ميگويم يك ليوان آب بدهيد. صحبت كردن وسيلة انتقال پيام است. اما گاهي وقتها اينطور نيست. شما حوصله نداريد، ميرويد قهوهخانه مينشيند که حرفي زده باشيد و سر خود را گرم کنيد. آنجا خود حرف زدن موضوعيت دارد نه آن پيامي كه از حرف مورد انتظار است. امروز رابطه زن و مرد مختصات جديدي دارد يكي از ويژگيهاي رابطة جديد اين است كه خود رابطه مطلوبيت دارد، رابطهاي كه ما ازآن به عنوان رابطه زن و مرد صحبت ميكنيم، به عنوان پديدهاي كه بايستي امروز مورد بررسي قرار بگيرد، رابطهاي كه نقش رابطه در آن موضوعيت دارد؛ يعني افراد با هم ارتباط ميگيرند براي ارتباط. دومين ويژگي ارتباط در عصر جديد آن است که جنسيت در اين ارتباط تأثير دارد، يک زن يک موقع ميخواهد ميوه بخرد مجبور است از ميوه فروش بپرسد اين ميوهها چند است؟ مجبور به برقراري ارتباط است ولي جنسيت طرف مقابل برايش موضوعيت ندارد؛ اگر فروشنده زن بود همين سؤال را ميكرد، مرد هم بود همين سؤال را ميكرد. اما ارتباطي كه ما داريم بحث ميكنيم جنسيت در آن تعيين كننده است؛ يعني با فردي از جنس مخالف رابطه برقرار ميكند و در اينجا ويژگي سوم ارتباط مورد بحث است: در اين ارتباطات تبادل عاطفي صورت ميگيرد و در حالت شديدتر رابطه از عاطفي به جنسي تبديل ميشود. اگر اين سه ويژگي را با همديگر تركيب كنيم مختصات آن رابطة زن و مرد هست كه در جوامع مدرن به عنوان يك پديدة نوظهور مورد توجه است؛ گرچه در جوامع قديم هم وجود داشته ولي فراگير نبوده. امروز وقتي جوان از رابطه سؤال ميكند، رابطهاي با اين مختصات مورد نظرش است. والا دغدغة دانستن حکم شرعي تبادل جزوة درسي يا سؤال علمي از جنس مخالف نيست، بلکه موضوع رابطه است، روابطي كه اين سه ويژگي دارا باشد، به همين علت پاسخ فقهي كه به اين رابطه داده ميشود معمولاً نادرست است. اينكه ما ميگوبيم مستحب است رابطه با جنس مخالف حداقلي باشد و به حد ضرورت اكتفا شود، مربوط به رابطه نوع اول است؛ يعني رابطهاي كه در آن ارتباط موضوعيت ندارد، مثلاً اگر براي خريد جايي مراجعه کرديد، با فروشنده در حد برطرف شدن نياز ارتباط برقرار كن، در اين موارد معمولاً آن حد مطلوب شرعي را در اين رابطه توضيح ميدهند. ولي پرسشي كه امروزه اغلب جوانان ميپرسند پيرامون ارتباط از قسم دوم است؛ يعني ارتباط از نوع عاطفي، ارتباطي که در آن جنس مخالف موضوعيت دارد. اما موضوع ديگري كه بايد به آن توجه داشت رابطه زن و مرد در رسانه است، در اينجا سوالي مطرح مي شود که منظور از تركيب دو واژه «رابطه» و «رسانه» چيست؟
گاهي منظور از رابطه در رسانه، يعني برنامهاي با موضوع رابطة زن و مرد. مثلاً فيلمهايي با محوريت رابطه دختر و پسر پخش ميشود. اما دربعضي موارد، موضوع برنامه روابط زن و مرد نيست اما روابط زن و مرد به تصوير کشيده ميشود. فرض كنيد در يک برنامه هم مجري خانم داريم وهم آقا، موضوع برنامه اصلاً روابط زن و مرد نيست، اما در واقع الگوي ارتباط زن و مرد به نمايش گذاشته ميشود. از اين رو آثار و پيامدهاي اين مطلب را هم بايد سنجيد. البته اين دو موضوع بحث اصلي ما نيست، موضوع اصلي ما بايد رابطة زن و مرد در رسانه از لحاظ نتيجه باشد؛ يعني تأثيراتي كه رسانه بر اين رابطه ميگذارد؛ نه موضوعيت داشتن رابطه زن و مرد و نه نمايش رابطه زن و مرد، بلکه تمامي برنامهها حتي برنامه اقتصادي و موسيقي و سرودهايي که از تلويزيون پخش ميشود، با محوريت تأثير در روابط زن و مرد بايد به بحث گذاشته شود که چه فرهنگي از ارتباط را به صورت مستقيم يا غيرمستقيم توسعه ميدهد. اين موضوع بسيار با اهميت است؛ موضوعي که کمتر به آن پرداخته شده اما بيشترين تأثيرات را درچگونگي روابط دارد. معمولاً منتقدين به رسانه نسبت به دو مقوله اول حساسند، مثلاً ميگويند در آن فيلم بازيگر زن حجابش بد بود، با هم بد صحبت ميكردند، آرايش زنندهاي داشت، حساسيت روي ظواهر است، ولي كمتر گفته شده مثلاً الگوي اقتصادي كه رسانه ترويج ميكند تأثيرش در حوزه روابط زن و مرد چه هست. از اين جهت بايد جامعتر به موضوع نگاه کرد تا بتوانيم كارشناسي دقيق و قابل توجهي داشته باشيم.
محور بعدي، طرح يك پرسش است، شما براي اينكه از وضعيت موجود بخواهيد تصوير درستي داشته باشيد و بدانيد اين وضعيت تا چه اندازه قابل اصطلاح است، ابتدا بايد به اين پرسش پاسخ دهيد كه: آيا ذات رسانه به گونهاي است كه تمايل به روابط را زياد ميكند يا نه؟ آنهايي که حوزه مطالعاتشان رسانه است آثار نيل پستمن را ديدهاند ظاهراً 4 کتابش در ايران ترجمه شده، دو کتابش به نام «تکنوپولي» و ديگري «زندگي در عيش، مردن در خوشي» است. در اين کتابها نويسنده علت توليد فرهنگهاي خاص را ذات رسانه ميداند و تهي کردن رسانه از اين خصلت ذاتي را ناممکن دانسته و مثالي ميزند: در روزگاران قديم پادشاه حكيمي بود كه در دربارش مخترعي بود كه او را خداي اختراعات ميگفتند. هر از گاهي چيزي اختراع ميكرد و پادشاه حكيم هم رهنمودي ميداد و نكتهاي ميگفت. يک روز به پادشاه گفت من چيزي را اختراع كردهام كه تا حالا در نسل بشر سابقه نداشته؛ چيزي هست به نام خط كه انتقال پيام به نسلهاي بعدي را ساده ميکند. الان فرهنگ ما شفاهي است اما بعداً فرهنگ مکتوب ميشود و اين آثار شگرفي را در پي دارد. پادشاه ضمن اينكه از اين اختراع، ذوق زده شد، به مخترع گفت آيا ميداني اين خط چه تأثيرات منفي هم بر جاي ميگذارد؟ الان انتقال پيام به طريق شفاهي است و استعدادهايي مانند قوة حافظه به مثابه انتقال پيام شفاهي تقويت ميشود اما در آينده كه انتقال پيام مكتوب انجام ميشود، قوه حافظه بشر به شدت تضعيف ميشود. شناخت اين پيامد سوء يعني توجه داشتن به اينكه ما وقتي از يك فرهنگ شفاهي ميرويم به سمت فرهنگ مكتوب با چه آثار مثبت و منفي مواجه ميشويم؟ حال بايد ديد وقتي از فرهنگ مكتوب ميآييم به سمت فرهنگ تصويري پيامدهاي تصويري شدن فرهنگ چيست؟ يكي از پيامدهاي مورد بحث اين است که در فرهنگ تصويري شما به جذابيتهاي بصري اهميت ميدهيد؛ يعني زماني يک برنامه ماهيت تلويزيوني دارد که انتقال پيامش بر تصوير باشد. حالا اگر بخواهيم با مختصات تلويزيوني ارائه پيام كنيم، علي القاعده بايد اين تصوير نقش آفريني كند، تأثيرگذار باشد و از مهمترين عامل تأثيرگذارياش جذابيت بصري است. زماني كه جذابيت بصري در رسانه به عنوان يک اصل تعريف شد، اين اصل اقتضائات خودش را نشان ميدهد؛ يعني هماهنگ ميشود با يک سري مسائل مترادف با خود. جذابيت بصري با عنصر زنانگي متصل ميشود و استفاده از زن در رسانهها براي دستاندركاران رسانة تصويري مهم ميشود؛ چون از اين راه راحتتر ميتواند انتقال پيام کنند و مخاطب را به خودشان مجذوب كنند. شما بايد در قدم اول تكليف خود را با اين خصلت رسانهاي مشخص کنيد. به عقيدة پستمن اين خصلت از ويژگيهاي غيرقابل تفکيک و ذاتي رسانه است؛ حتي ذاتي بودن را هم نخواهيم بپذيريم بايد قبول کرد اقتضاي رسانه اين است؛ يعني ميشود رسانه را از اين وصف خالي كرد ولي كار خيلي سختي است مثل ماشيني كه مشكل جلوبندي دارد و اگر محکم به فرمان نچسبيد متمايل به راست يا چپ ميشود. اين رسانه را هم اگر رها كني همينطور است اگر بخواهيد كنترلش كنيد خيلي انرژي از شما ميبرد، بنابراين اين مسئله براي ما بايستي به عنوان يك موضوع مطرح شود كه رسانه از يك طرف ميخواهد خودش را در زندگي مردم توسعه دهد و مديران رسانه آن را موفقيت ميدانند. مثلاً فلان برنامه به جاي اينكه 60 درصد مخاطب داشته باشد 85 درصد مخاطب دارد. در اينجا اين پرسش بايد بررسي شود که بايد چقدر رسانه در زندگي مردم پررنگ و مهم شود تا فرهنگ جذابيت بصري بر مردم حاكم شود. اگر بخواهيد از طريق بخشنامه كنترلش كنيد به دليل خصلت رسانه، كارگردان ضابطه را دور ميزند.
در كشورهاي غربي در يک مقطع زماني قوانين سختي وضع كرده بودند كه نبايد دوربين درون اتاق خواب مردم برود. ديدند كارگردانان به روش ديگري پل ميزنند، بعد آمدند مقداري عملگرايي را بيشتر كرده و گفتند دوربين به اتاق خواب برود، ولي حالت درازکش طرفين را نشان ندهد. بعد ديدند کسي که ميخواهد کار خودش را بکند، شنيعترين صحنهها را در حالت غير درازکش نشان ميدهد. بنابراين مسئولان صحنه را به نفع عوامل توليد رها کردند. موقعي که شما آن اصل را پذيرفتيد آهسته آهسته ما را تا گاو ماهي پيش ميبرد.
اگر اين اقتضاي رسانه را بپذيريم بايد به اين پرسش مهم جواب دهيم که تأثيرگذاري رسانه در امر تربيت نسل جوان با توجه به مختصاتش تا چه اندازه مجاز است؟ بله يک زماني توان تغيير ماهيت رسانه موجود است تکليفمان روشن است اما زماني كه رسانه، همين رسانه است آيا ما بايد نقش آن را در زندگي نسل جوان پررنگ كنيم؟
بحث ديگر اين است که بدانيم در مورد روابط زن و مرد با چه علومي سر و كار داريم؛ يعني بدانيم موضوع روانشناسانه است ياجامعهشناسانه يا...؟ بحث روابط كه مطرح ميشود معمولاً كساني راهکار ارائه ميدهند که تخصصشان روانشناسي يا علوم تربيتي است. اينها با نگاه جزئي؛ يعني با در نظر داشتن تمايلات فردي به مسئله نگاه ميكنند، اينکه چگونه تمايلات باعث ميشود جامعه به سمت رابطه زن و مرد برود. اما زماني كه رابطه زن و مرد از كثرت و شيوع برخوردار شده و به عنوان يك مسئله در جامعه مطرح ميشود و نظرسنجيها روابط جوانان را بالاي شصت درصد ارتباط با جنس مخالف نشان ميدهند و اذعان ميدارند که حداقل يکبار تجربه جنسي در دورة جواني يا نوجوانيشان داشتهاند و چند درصد روابط به مرحله حاد رسيده است، در اين صورت بجز تأثير عوامل شخصي، عوامل اجتماعي هم بر اين مسئله تاثير گذار بوده است؛ از اين جهت بايد نگاه جامعهشناسانه به موضوع تقويت شود. به نظر ميرسد تاکنون توجه به روابط زن و مرد به عنوان يک پديدة اجتماعي ضعيف بوده است. در صورتي که چگونگي دامن زدن ساختارهاي فرهنگي، اجتماعي حتي سياسي بر روابط زن و مرد بايد مورد بررسي قرار بگيرد، فلذا در ابتدا بايد به دنبال عوامل عام و کلاني بود که باعث گسترش اين پديده ميشود و در مرحله بعد جايگاه رسانه مخصوصاً رسانة تصويري را در توسعة روابط بررسي کرد.
با در نظرگرفتن ملاحظات ديگري در بحث روابط زن و مرد مانند حساسيت بالاي جامعه به موضوعات جنسي بايد وارد بحث شد. با فرض بالا بودن حساسيت جنسي، ديگر نميشود به راحتي از مسئله جنسي و نياز جنسي صحبت کرد. جداي از محسنات اين موضوع، مشکلاتي در امر تحقيق و پژوهش بوجود خواهد آمد؛ مثلاً در بحث روابط دختر و پسر در ايران بهعلت کم بودن انگيزه، پژوهش چنداني در دسترس نيست و يا نهادهايي که کار پژوهشي در اين زمينه انجام دادهاند جداي از ضريب اطمينان و دقت در تحقيقات، بهعلت محرمانه بودن، دستيابي به اين تحقيقات براي پژوهشگران آسان نيست.
محور ديگر در بحث، مفاهيمي ست که با اين موضوع درگير پيوند برقرارمي کند؛ مفاهيمي از قبيل فردگرايي، سكولاريزم، ليبراليزم، الگوهاي سبك زندگي، هويت جنسي، گروههاي مرجع، خانواده و تحولات خانواده، مديريت مطالبات مخصوصاً بحث زبانشناسي مطالبات، نظام آموزشي و بحثهاي ديگري که با موضوع مرتبطند و بايد در بخش جستجوي عوامل توسعة روابط زن و مرد به آن توجه داشت. بعضيها معتقدند مقوله روابط زن و مرد در عصر جديد ضرورتنمايي ميشود و در واقع وانمود ميشود که ضرورت زندگي جديد، توسعة رابطه زن و مرد است. مبناي ضرورت توسعه روابط هم اين جمله هست که در عصر جديد ارتباطات حرف اول را ميزند و شما نميتوانيد الگوهاي محدود كنندة ارتباط را ارائه دهيد؛ چون شما را ناتوان ميكند. زماني بسيار تلاش ميشود که اثبات کنيم، بهعلت مکلف بودن مرد بهعنوان نانآور، اشتغال زن لزومي ندارد، اما وقتي كه عصر، عصر ارتباطات شد اقتضائات خود را بر شما تحميل ميکند. آمار مشاغل يقه آبي (مشاغل فني که مستلزم تلاش بدني است) به شدت ميآيد پايين و مشاغل يقه سفيد، مشاغل پاك، مشاغل خدماتي افزايش پيدا ميكند. در جامعهاي كه كاملاً ارتباطي شده است، انتظار ميرود كه حدود 85 درصد مشاغل يقه سفيد شوند. از سوي ديگر ويژگي زنانه، يک ويژگي ارتباطي است. در عصر ارتباطات كارفرما دنبال كساني ميگردد كه بهتر ارتباط برقرار كنند و زنان عناصر مطلوب آنان هستند؛ به علاوه ارزان و انعطافپذير هستند، لهذا تناسب حكم و موضوع سبب ميشود که كارفرما به دنبال اشتغال زنان برود.
گفته ميشود رابطة زن و مرد در عصر جديد يک ضرورت است. حالا سؤالي بهوجود ميآيد كه اگر ضرورت ارتباط را بپذيريم چه ارتباطي ضروري است؟ کداميک از انواع ارتباطي است که پيشتر تعريف کرديم؛ يعني آن چيزي كه ضرورت زندگي اجتماعي امروز است، ارتباط به خاطر غرض ديگر است نه ارتباط به خاطر نفس ارتباطي كه در آن جنسيت هم مدخليت داشته باشد و عاطفه و روابط جنسي هم تبادل شود.
موضوع قابل بررسي ديگر در بخش عوامل ارتباط زا درجوامع جديد، توسعه فضاهاي ارتباطي است. توسعه فضاهاي ارتباطي در كنار توسعة فردگرايي آثار خاصي بر جاي ميگذارد. فردگرايي به معناي تأثيرپذيري شخص از فرهنگ رايج براي شادكامي فردي خود مي باشد. در گزارشي از وضعيت جامعة كانادا آمده است: امروزه زوجهاي جوان مخالف قوانيني هستند كه قانونگذار بوسيله آن شادكامي فردي آنها را محدود كند؛ حتي قوانين خانواده نبايد فردگرايي او را محدود كند؛ يعني قانون بايد از تمايلات فردي حمايت كند. خوب، اين فردگرايي به عنوان مفهوم مدرن و به عنوان يك ارزش مطرح ميشود. در اين حالت نميشود با چنين اشخاصي که در اين فرهنگ پرورش يافتهاند بحث غلبة مصالح اجتماعي را مطرح کرد. او به منفعت شخص خودش فکر ميکند نه به مصالح اجتماعي، ارزشهاي گروهي، خانواده. در اين صورت نقش خانواده در تربيت فرزندان کم ميشود و نهادهايي تأثيرگذار ميشوند كه فرد را در فرديت او تقويت كند. در چنين فضايي پرسش رسانهاي اين است كه نسبت رسانه با فردگرايي چيست؟ يعني آيا رسانه در برنامههاي خود فردگرايي و حقوق فردي را پررنگ ميكند يا حيثيتهاي گروهي را؟ آيا ارزشهاي گروهي، مسئوليتهاي اجتماعي و مصالح خانوادگي را پررنگ ميكند يا نه؟ اگر رسانه در برنامة اقتصادي فردگرايي را پر رنگ كرد و گفت بر اساس تمايل اقتصادي خود زندگي کن، تأثيرش بر توسعة روابط زن و مرد چيست؟ مثالي براي روشنتر شدن بحث ميزنم: سال 85 برخي از رسانهها اعلام كردند كه خانوادههاي ايراني در سال 84، چهلوهشت هزار ميليارد تومان بدهكارتر شدهاند. وقتي که رديف اين بدهكاري را ميبينيد بخشي از آن به خاطر ضرورتهاي زندگي مثلاً خريد خانه است، ولي بخش قابل توجهي از آن مربوط به ضرورتهاي زندگي گروهي نيست. شخص ميخواهد جواهر بخرد، به صورت قسطي ميخرد، پارچه قسطي ميخرد يا مثلاً ميخواهد ماشين بخرد براي لذت شخصي خود. فلذا شاهديم که جامعه براي تقويت تمايلات فردگرايانه خدمترساني ميکند. رسانهها به تمايلات فردگرايانه دامن ميزنند. حالا بايد تأثيرآن را در روابط زن و مرد رصد کنيم. تقويت فرهنگ فردگرايانه بر الگوي ارتباطات دو جنس چيست؟ نکته بعدي ضرب فردگرايي و تکنولوژي است، آيا اين امر بيشتر در خدمت توسعة فردگرايي قرار ميگيرد يانه؟ مثلاً در خانوادههاي سنتي که «يک» تلويزيون وجود دارد، دعوا ميشود: پدر خانه ميخواهد اخبار نگاه كند، آن يكي ميخواهد فيلم نگاه كند، با هم تنازع پيدا ميكنند، مجبورند با همديگر كنار بيايند. در اينجا بحث مصالح گروهي مطرح ميشود. بالاخره يا بايد نظر بزرگتر خانواده را بپذيريم يا با يک قاعدهاي همديگر را رعايت كنيم، ولي خيلي از خانوادهها مشكل را جور ديگري حل كرده و دو تلويزيون تهيه کردهاند. پيام اين اتفاق اين است که شما در پيگيري تمايلات فردي خودتان آزاد هستيد. ديگر لازم نيست مزاحمت ديگران را تحمل كنيد، اينها تأثيراتش در آينده نسل جوان چيست؟ بايد مطالعه جامعي روي تأثيرات تكنولوژيهايي كه در خدمت توسعه شادكامي فردي هستند، (مثل اينترنت و موبايل) انجام شود. مثلاً تأثير پيامک بر فرهنگ عمومي و در روابط زن و مرد چيست؟ تلويزيون را به عنوان يک تكنولوژي از اين زاويه نگاه كنيم كه تأثيراتش بر فردگرايي و شادكامي فردي چيست؟ و چگونه جوانان را به سمتي ميكشاند كه به خودشان فكر كنند و مثلاً در موضوع روابط، عاقبتانديشي را فداي خوشي لحظهاي کنند. مفهومي هست با عنوان «اكنون باشي»؛ يعني در زمان حال زندگي كردن كه اين هم از پيامدهاي فرهنگ مدرن است، يعني آيندهنگريها، چه آينده اخروي چه دنيوي تحت تأثير «اكنون باشي» قرار ميگيرد. اگر رسانه به طوري كلي بخواهد اين فرهنگ را در هر حوزهاي ترويج كند، شخص بايد از زندگياش در زمان حال لذت ببرد فلذا جوان به سمت لذتگرايي سوق مي يابد. يک دختر جواني سوار تاكسي شده بود و به راننده 50 ـ 60 ساله تاكسي پيشنهاد ارتباط داده و بعد اين توضيح را داده بود كه من تا آن زماني كه در دورة نشاط هستم، اين کار را ادامه ميدهم، هم تفريح است و از نظر مالي هم تأمين ميشوم و بعد، علم پزشکي در خدمت ترميم بافتهاي بدن، مشکل را حل ميکند و زندگي عادي مي شود. در واقع امروز به لذت اقتصادي و جنسي خود فکر ميکند. زماني که لاله و لادن در سنگاپور زير عمل جراحي بودند مجري تلويزيون با حرارت زيادي مطرح ميکرد که آيا ميدانيد چه اتفاقي دارد ميافتد که لاله و لادن با وجودي که احساس خطر جاني ميکنند، حاضر ميشوند بروند زير تيغ جراحي؟ بعد بحث را برد به حقوق فردي که چقدر حقوق فردي مقدس است که حاضرند از حق حيات خودشان بگذرند به نفع اين که به فردانيت خود برسند. رسانه به طور صريح و گاه غيرمستقيم چنين الگوئي را ترويج ميکند.پرسش اين است که تأثير اين الگو بر اخلاق جنسي چيست؟
بحث مهم ديگري اخيراً مورد توجه قرار گرفته، بحث الگوهاي سبك زندگي است، اين بحث چند دهه هست كه در جهان غرب مطرح شده، در ايران هم مطرح شده. الگوهاي سبك زندگي مربوط به شيوة مصرف و اوقات فراغت ميشود. بالاخره در يك جامعه چه تحولاتي در الگوهاي سبك زندگي اتفاق ميافتد؟ بحث اوقات فراغت مطرح ميشود كه جوانان ما اوقات فراغتشان را چگونه ميگذرانند؟ چگونه با مسئله مُد و مسئله مصرف برخورد مي کنند؟ تأثير الگوهاي سبك زندگي با مسئله روابط زن و مرد پيوندي است كه بسيار قابليت بحث دارد. اريك فروم يك مسئله جالبي را مطرح مي کند که: در جوامعي كه به سمت مصرفي شدن حركت ميكنند، شما انتظار داشته باشيد كه الگوي روابط جنسي هم تغيير كند؛ زيرا همانطور كه در مقابل يك كالاي اقتصادي نفس تحمل خويشتنداري ندارد، مسئله جنسي هم يك كالاست و در مقابل اين كالا هم خويشتنداري تضعيف ميشود. البته به دنبال و معرفي اين مسئله بهعنوان يك قاعدة عمومي نيستم، اما فيالجمله، حرف درستي است كه انسان تحت تأثير چند مديريت نيست، مديريت نفس انسان واحد است. در بعضي از روايات هم داريم كه سعي كن كه چشم خودت را كنترل كني. مادامي كه چشم خود را كنترل كني، اعضاي ديگرت هم از زنا كنترل ميشوند. توضيح روايت اين است كه نفس يک مديريت دارد. اگر اين مدير توانست چشم را مديريت كند، اعضاي ديگر را هم ميتواند مديريت كند، ولي اگر نتوانست چشم را مديريت كند از مديريت اعضاي ديگر هم ناتوان ميماند. در جامعهاي كه رسانه تب مصرف را بالا ميبرد و در برنامههاي مستقيم يا غير مستقيم مصرفگرايي را ترويج ميدهد، بايد منتظر پيامدهاي آن در حوزة اخلاق جنسي هم باشيم. البته رسانهها ممکن است براي خودشان توجيه عقلاني (به معناي مدرن آن) داشته باشند، يعني اگر از رسانه بپرسيم اين همه تبليغاتي که مردم را به سمت مصرفگرايي سوق ميدهد به چه علت است؟ ميگويد بخشي از بودجههاي ما از طريق دولت تأمين ميشود، بخش ديگري را مجبوريم از تبليغات تأمين کنيم. مطلب ديگري را هم كارشناسان اقتصاد ميگويند و آن، فعالتر شدن چرخ اقتصاد است، براي فعالتر شدن، بايد مصرف هم زياد شود. البته ايشان با عقلانيت مدرن خودشان جواب ميدهند، ولي هيچكدام از اينها به اين سؤال پاسخ نميدهند که بالاخره اين فرهنگ مصرف چه بلايي سر خانواده ميآورد؟ اعضاي خانواده را مجبور به درآمدزايي ميکند و از آن طرف استهلاک قوا و خستگي اعضاي خانواده را پيش ميآورد. زن و شوهر چند شغله ميشوند، هويت جنسي دستخوش تحول ميشود و تصوير زنانگي و مردانگي به هم ميريزد و تحول در هويت جنسي به تحول در روابط زن و مرد ميانجامد. کاستلز در جلد دوم کتاب عصر اطلاعات که مشتمل بر بحثهاي هويتي است، ميگويد: تحولاتي که در 40 سال اخير در رابطة زن و مرد، افزايش آمار طلاق، سست شدن خانواده سنتي، افزايش اشتغال زنان، رواج همجنسگرايي و مسائل ديگري از اين دست پيش آمده، بيش از هر چيز ناشي از تحولات هويت جنسي است؛ يعني هويت زنانه دارد تحول پيدا ميكند. تصوري كه زنان و جامعه از زن دارد متحول ميشود و مرزهاي هويتي به شدت به هم ميريزد ديگر نه زن «زن» است و نه مرد «مرد». اگر شما 50 سال پيش ميپرسيديد زن چيست، زن كيست و زن نرمال كيست، در جواب ميگفتند زني كه زنانگي بكند، اهل بهداشت باشد، اهل حيا باشد، مادر باشد، همسر غمخوار باشد و چيزهايي را از اين جنس فهرست ميکردند. به نقاط امتياز زن و مرد خيلي توجه ميشد. در پاسخ به پرسش مرد كيست؟ صفاتي مثل غيرت و نانآوري ميآمد. در اين 50 ـ40 سال اخير تحولات شخصيتي شگرفي اتفاق افتاده است. يكي از دانشوران غربي ميگويد در دهة 1950 اگر جواني ازدواج خود را تا پس از 30 سالگي به تأخير ميانداخت يا تمايل نداشت از همسرش حمايت اقتصادي بكند، به او ميگفتند نامرد، ولي همين شخص در دهة 70 فردي نرمال به حساب ميآمد. اين نشان ميدهد كه تصور مرد از خودش به شدت تغيير کرده است. امروزه اگر شما نظرسنجي كنيد که چند درصد از جوانان پسر تمايل دارند همسرشان در اقتصاد خانواده به آنها كمك كند، ميبينيد آمار رو به رشد است؛ يعني تعداد زيادي آن صفت مردانگي را با نانآوري پيوند نميزنند، چقدر از زنان تمكين را به عنوان صفت زنانه ميشمارند؟ منظور تمكين در محيط كار از كارفرما نيست بلکه تمكين در روابط خانوادگي است. چقدر معتقدند كه زن و مرد در مسئله جنسي و در مسئله روابط بايد متفاوت عمل کنند؟ خيلي از چيزهايي كه چشمان نسل قبلي ما را گرد ميكرد و باعث تعجب ميشد، براي ما باعث تعجب نيست اين تحول هويت جنسي، تحولات اخلاقي را به وجود آورده است.
اين بحث با خيلي از مفاهيم ديگر مثل نسبيت ارزشها در ارتباط است كه بايد جاي خود تبيين شود. در همين رابطه ضعف خانواده در تربيت جنسي اعضاي خود و ضعف در مهارت جنسي مسائلي است که رسانه در اين ضعفها بي تأثير نبوده است. زماني برخي از مديران مياني رسانه متقاضي بودند ارتباط دختر و پسر در برنامههاي کودک را بيشتر نشان دهند؛ چون پسر قبل از 15 سالگي دختر قبل از 9 سالگي كه مكلف شرعي نيستند؛ يعني ما برنامههاي کودک و نوجوان را ميبريم به سمتي که اين مرزها برداشته شود. اگر دستگاه فقاهتي ما هم خيلي حساسيتي نشان ندهد، از نظر تربيتي، زمينههاي روابط را در همين سنين کودکي ايجاد ميکنيم. در واقع آن زماني که بچهها را جامعهپذير ميكنيم، فرهنگ صحيح ارتباطات براي بچهها جا نميافتد. يکي از معضلات مهم در بحث حجاب، تدوين برنامه تربيتي بعد از بلوغ است، در حالي که مشکل اصلي جاي ديگر است. اينجاست که خانواده سهم خود را در فرايند جامعهپذيري کودکان ايفا نميکند و کودک ما از کوچکي مرزهاي جنسي را نميفهمند. اين که مثلاً بايستي دختر 5-6 ساله آدابي در لباس پوشيدن داشته باشد؛ مثلاً نامحرم نبايد دختر 6-7 ساله را بغلش بگيرد و ببوسد يا اينکه اصلاً خواهر و برادر با همديگر مرز دارند. اين مرزها چيست؟ مرزي است که زن و شوهر را از هم جدا ميکند، مرزي است که والدين را از فرزندان جدا ميکند، مرزي که فرزندان را از همديگر جدا ميکند، مرزي که خانه را از بيرون خانه جدا ميکند. اين مرزها چيست؟ خانواده نقش خودش را ايفا نکرده و رسانه هم پشتيبان خانواده در ايفاي نقشهاي خود نبوده است. نتيجهاش اين ميشود که دختر و پسر تا سن نوجواني (سن جامعهپذيري) در خانواده با اين مقولات انس ندارند و بعد ميخواهيم به عنوان قانون مثل قوانين راهنمايي _ رانندگي برايشان بحث حجاب را مطرح کنيم در حالي که اُنس فرهنگي با اين مسئله ايجاد نشده است. بحث رابطة دختر و پسر هم همين داستان را دارد. روابط دختر و پسر در خيلي از خانوادهها مخصوصاً آنجا که فرهنگ آپارتماني وجود دارد خيلي عادي است. صدا و سيما هم به اين مسئله دامن ميزند و مرزها را کمرنگ ميکند. شما ببينيد در سريالهاي 90 قسمتي، گاهي اينقدر خانوادهها در هم قاطي ميشوند كه فكر ميكنيد اينها زن و شوهرند. درواقع رسانه به جامعه آموزش ميدهد كه مرزهايي كه خانواده را بيرون از خانواده جدا ميكند، بيارزش است.
موضوع قابل بررسي ديگر، موضوع تغيير گروههاي مرجع است كه در اين باره رسانه نقش اساسي ايفا ميكند. عليالقاعده گروههاي مرجع بايد کساني باشند كه فرهيختگي لازم را براي هدايت نسل جوان داشته باشند. گاه ميشود که به دست خود تغيير در مرجعيت ايجاد ميکنيم. مثلاً در آستانة انقلاب زلزلة طبس اتفاق افتاد يا در سال 59 در 5 استان کشور سيل اتفاق افتاد. در اين حوادث چه کساني براي جمع کردن کمکهاي مالي پيشرو بودند. روحانيت به عنوان يک گروه مرجع پيام ميداد که ما نياز داريم. اينها گروههاي مرجع بودند. يک زلزله هم در بم، در سال 82 اتفاق افتاد، در جريان زلزلة بم هنرمندي آمده و ميگويد ما ميآييم در بين مردم پول جمع ميکنيم و مردم روي ما را زمين نمياندازند. البته دلسوزي و احترام ايشان مسلم است، اما بحث پيرامون چگونگي تغيير گروههاي مرجع طي اين بيست و چند سال است. چه اتفاقي افتاده که آن مکانيزم قبلي جواب نميدهد. بايد گروههاي مرجع جديدي مردم را نسبت به يک مسئله اجتماعي حساس کند. گروههاي مرجع بايد چه سطحي از فرهيختگي را داشته باشند؟ آيا صلاحيت لازم را دارند که آنها را مرجع قرار دهيم. اگر بازيگران، قهرمانان ورزشي و ... گروه مرجع شوند همان اتفاقي ميافتد که هماکنون در حال وقوع است؛ يعني به حساسيتهاي جنسي دامن زده ميشود، الگوي ارتباطات تغيير ميکند و ... .
مؤلفه موثر ديگر در ارتباط زن و مرد، شهرنشيني به سبك مدرن است. جوامع هرچه که بزرگتر ميشوند، صفات جديدي پيدا ميكنند؛ برعکس در شهرهاي كوچك (شهرهاي زير 50 هزار نفر) بهعلت شناخت افراد از يکديگر، به محض ورود يک فرد غريبه مردم او را از خودي تشخيص ميدهند؛ يعني شبكه ارتباطي در اين جوامع مبتني بر نظارت جمعي است. اما در شهري مثل تهران چند ميليوني يا شهر يك ميليوني مثل قم كه افرادش همديگر را نميشناسند و ارتباطات مبتني بر هم طبقگي فرهنگي اجتماعي نيست، خيلي از اتفاقات ميافتد. افراد تحت اشراف و نظارت ديگران نيستند. اينكه در حاشيه شهرها مسائل بيشتري از جهت جرمزايي وجود دارد به دليل آن است که بافت جمعيتياش بيشتر مهاجرپذير است. در شهرهايي كه بافت همدستي ندارد جرمهايي بهوجود ميآيد كه در شهرهاي همتركيب و همبافت بوجود نميآيد. اينها محيطهايي است كه نظارت در آنجا كم است و ما شبكهاي از ارتباط را در زندگي مردم ميبينيم كه مبتني بر شناخت و حساسيتهاي جمعي نيست. رسانه در اين ميان عامل اين شبكه ارتباطي شده و پيوند ايجاد ميکند، افرادي را به عنوان ستاره يا قهرمان (بازيگران يا ورزشكاران) به ما معرفي ميكند كه ما هم آنها را نميشناسيم و در عين حال، با آنها ارتباط فرهنگي برقرار مي کنيم. در واقع واقعيت زندگيشان را نميدانيم اما از آنها تأثير ميگيريم.
نکته بعدي اينست که اصولاً چقدر بايد تلويزيون را در جامعه گسترش داد؟ و از تلويزيون چه مقدار ميتوان انتظار داشت تا در خدمت مصالح خانواده و جامعه قرار بگيرد؟ تصور كليشهاي از حكومت اسلامي وجود دارد که آن را در موضوع تلويزيون پيش فرض ميگيريم. اين رسانه تلويزيون حکومت اسلامي است و در واقع، ابزار حاکم اسلامي است. اين تلويزيوني که ميبينيم مختصاتش بايد تحليل شود. بايد ديد تا چه اندازه ظرفيت دارد که در خدمت بسط معارف ديني و ابزاري براي حکومت اسلامي قرار گيرد تا همان اندازه به آن بال و پر بدهيم. آيا توسعه دادن شبکههاي تلويزيوني به مصلحت جامعه هست يا نه؟ چرا با تکثر کانالها و افزايش ساعات برنامهها نظام معاش مردم را به هم ميزنيم؟ در حال حاضر چند شبکه داخلي، که بعضاً شبانهروزي فعاليت ميکنند، با ارائه برنامههاي جذاب در نصف شب، ساعت خواب و بيداري مردم را تغيير ميدهند. اين موضوع، آثارش را در روابط جنسي مردم، زن و شوهر، و در تزلزل بنيان خانواده نشان ميدهد. زماني که نياز جنسي در خانواده ارضاء نشد، به بيرون از خانواده تمايل پيدا ميکند. خيلي از اين مسائل علامت سؤالهايي است که اصلاً پاسخ داده نشده. رسانه اي را راه انداختيم، سياست توسعه اعمال کرديم اما لوازمش را ناديده گرفتيم.
دکتر سميعي: ابتدا بايد نكتهاي را مورد توجه قرار داد و آن اينکه افرادي از نخبگان در جامعه هستند كه نگاهشان به مسائل مختلف جامعه ارزشي است؛ از جمله مسئلة روابط زن و مرد و بنيانهاي عفت جامعه. درطرف ديگر هم افراد ديگري هستند تحليل شان به مسائل اجتماعي براساس عقلانيت مدرن است. متأسفانه آنهايي كه نگاه ارزشي دارند شايد غالباً نگاه فردي و جزءنگر به مسائلي مانند روابط زن و مرد و... دارند فلذا پرسشها و مشكلات مردم را براساس نوع نگاه خود جواب ميدهند. در بخش ديگر از نخبگان جامعه، كارشناسان، دستاندركاران دانشگاهي به مسائل نگاهي نظامگرا دارند، البته در زندگي فردي، تقيدات و التزامات قلبي پايبند به مقدسات و ارزشهاي اجتماعي هستند، ولي در نگاه نظامگرا و عقلانيت اجتماعيشان بيشتر متمايل به عقلانيت مدرن و سكولار است، و راهکارهايي که ارائه ميدهند بيشتر مبتني نظام سکولار و در جهت تقويت عقلانيت مدرن و سوق دادن جامعه به سمت مدرنيته است. به نظر مي رسد رسانه و مديريت رسانه تا مقدار زيادي تحت تأثير همين جريان قرار دارد.
جايگاه رسانه در نظام اسلامي كجاست؟ مختصات رسانه بايد چگونه باشد تا بگوييم در خدمت ارزشهاي نظام اسلامي است؟ ميزان اوقات فراغت و ميزان بهرهمندي مردم از رسانه بايد چقدر باشد؟ آيا مانند نظام غربي است؟ آيا رسانه بايد مردم را تشويق كند كه مردم 5 ـ 4 ساعت از وقت روزانه را بنشينيد پاي تلويزيون و اين سريالها و فيلمها را ببينيد؟ آيا اين مطلوب است؟ آيا رقابت تلويزيون به شکلي که حتي در ماه رمضان آنقدر به دنبال جذب مخاطب باشد که مردم را از مسجد رفتن و زيارت و دعا خواندن باز بدارد درست است؟ آيا در اين مقوله جهتگيري لازم است؟ يا اينكه رسانه مسئول انجام کار خود است و مسجد و منبر هم مسئول كار خودشان هستند! فكر ميكنم جايگاه، روابط و مختصاتي كه براي رسانه در نظر مي گيريم فارق از نظام و بينش صحيح و عقلانيت الهي است و اين مسئله نقش تعيينكنندهتي دارد. لذا بايد به مختصات رسانه در اين نظام و مختصاتي که بايد داشته باشد توجه کرد.
حجتالاسلام و المسلمين ميرخندان: به نظر ميرسد مواجهه با ساحتهاي موضوع و طرح ساحتها در بررسي و تحليل اين موضوع کافي نيست. بنابراين نياز است خود موضوع بهصورت مفصلتري مطرح شود. اگر موافق باشيد در جلسهاي ديگر وارد به اين مسئله شويم.
حجتالاسلام و المسلمين زيبايي نژاد: لازم است به خلائي که در اين بحث از لحاظ ديني و فقاهتي وجود دارد اشاره کنيم. ما دو دسته پرسش در عرصههاي مختلف از جمله در بحث روابط زن و مرد داريم. گاهي آقا يا خانمي از ما به عنوان فقيه پرسش ميكند و ميگويد من ميخواهم بروم دانشگاه درس بخوانم، با افرادي مرتبط ميشوم، آيا اين ارتباط جايز است؟ حد ارتباطم به چه اندازه باشد؟ يا مثلاً دختر ميگويد من بهعلت دور بودن از شهر خود و در معرض ديد قرار نگرفتن براي انتخاب شدن به عنوان همسر فراموش ميشوم فلذا دانشگاه محيطي است كه به من اين امكان را ميدهد كه خودم را معرفي كنم تا زمينة ازدواج برايم فراهم شود. چقدر از اين روابط را جايز ميدانيد؟ اين نوع پرسشها در مورد تکاليف فردي است که فقيه هم پاسخ لازم را به او ميدهد. اما گاه كساني كه مسئول تدوين سياستها و برنامهها هستند پرسشهايي دارند كه ناظر به برنامهريزي در سطح كلان است. پرسش متفاوت پاسخ متفاوت هم ميطلبد. يکي از معضلاتي که در حوزه فقاهتي وجود دارد اين است که به پرسش از نوع دوم پاسخ از نوع اول (تکاليف فردي) را ميدهند. پرسشهاي مديريتي را با پاسخ فردي ميخواهد حل کند. دختري مي پرسد كلاس ما مختلط است، آيا در سر كلاس شرکت کنم يا نه؟ پاسخ اين است که اگر خلاف شرع نکني در کلاس مختلط شرکت کن. يک موقع مديران اجتماع، رئيس وزارتخانه پرسش ميکند که ما مدارس دو جنسيتي ميخواهيم بسازيم. دانشگاههايي هستند که مختلطند، اينها را چه کنيم؟ ممکن است جواب بدهيم ايجاد فضاي مختلط توسط حکومت از محرمات کبيره است. در اينجا پرسش از وظيفه حکومت، سياستگذاري و برنامهريزي کلان است. در حوزه رسانه وقتي بحث کودکان را مطرح ميکنيد گاهي دختربچه 8 ساله است، پسر 12 ساله و غير بالغ است. آيا اينها ميتوانند کنار هم بنشينند و شکلي از ارتباط را داشته باشند؟ به عنوان مسئله فردي ميگوييد اشکالي ندارد چون مکلف نشدهاند. گاهي سؤال ميشود آيا رسانه ميتواند برنامههايي را طراحي کند که ارتباط در اين سنين و دغدغه ارتباط در اين سنين را افزايش دهد؟ اينجا نوع سؤال، از مديريت سياستگذاري است. به اصطلاح، بحث فقه حکومتي است. اينجا قواعد ديگري براي پاسخگويي نياز است. ممکن است در حوزة مديريت اجتماعي، تقسيم احکام به احکام پنجگانه صحيح نباشد؛ يعني در جائي که مصلحت ملزمه وجود دارد، حکومت موظف به مداخله است. در جايي که مصلحت راجح وجود دارد از مستحبات حکومتي است. در جايي که مصلحت ندارد مداخلة حکومت حرام ميشود. به چه حقي در نيروي انساني و در امور اجتماعي که مصلحت بر آن مترتب نيست ميتوان تصرف کرد، احکام پنجگانه تبديل ميشود به احکام سهگانه و تحولات جدي در حوزه فقاهتي به وجود ميآيد، اگر فهم فردي از مسائل اجتماعي حاکميت داشته باشيم، در واقع در عرصة ديگري کار فقاهتي انجام دادهايم. بنابراين، حوزههاي ديني متناسب با شرايط جديدي که حکومت تشکيل شده و پرسشهاي جديد شکل گرفته، بايد يک نظام پاسخگويي جديدي به عنوان فقه اجتماعي، فقه مديريتي، فقه حکومتي طراحي کنند
يکي از خلاءهاي ديگر، غلبه تفكر فقاهتي به معناي خاصش بر ذهنيت متدينان است. اگر از اول انقلاب تا الان از ما بپرسند حكومت اسلامي چه حكومتي است؟ درجواب ميگوييم حكومتي كه در آن احكام اسلامي رعايت شود. در واقع نگاه کاملاً اعتقادي اسلامي است، نه تمايلات اسلامي؛ يعني حوزه اخلاق و تربيت و حوزه اعتقادات از هم جدا شده. از اول انقلاب هم دغدغه ما متدينان اين بوده که چگونه قوانين مصوب مجلس را ديني کنيم، اما اين که چگونه تمايلات مردم شکل گيرد، و فرهنگها ساخته شود، چندان دغدغه نبوده است. نتيجه اين شده که در اين مسائل قانونگذار به يک سمت ميرود، فرهنگ عمومي به سمت ديگري. تا زماني که ما تلقي کاملي از دين نداشته باشيم، در عرصه برنامهريزي اين مشکل باقي خواهد ماند. بايد به اصلاح الگوهاي سبک زندگي، به ايجاد تحولات ساختاري و تنظيم دقيق جايگاه رسانه در اين تحولات توجه کرد. اگر فقيه مشکل را در حجاب و بيحجابي اينطور ببيند که بهعلت عدم برخورد با مردم در اين موضوع بايد نيروي انتظامي مؤاخذه شود، اگر همه به اين نتيجه رسيديم که الگوهاي اقتصادي، الگوهاي فرهنگي وتکنولوژيها بر موضوع مؤثرند ميتوان راه به جايي برد. اين که گفته ميشود بايد منتظر ظهور بمانيد، اين حرف در مورد اصلاحات کلي درست است، ولي بيشتر بايد منتظر آن زماني باشيم که يک فهم جامعي از مقولات اجتماعي در ذهن ما جا بگيرد. اين اتفاق هنوز نيفتاده است. نکته بعدي آفت تخصصزدگي است. شاهد مثالش را بگويم که سال گذشته موضوعي پيرامون نصب خودپرداز کاندوم در مناطق حادثه خيز به روي آنتن رفت که وزارت بهداشت و ستاد مبارزه با مواد مخدرآن را حمايت مي کردند تا در مناطقي که دسترسي به داروخانههاي شبانهروزي امکان ندارند بهداشت در روابط جنسي غيربهداشتي يا تزريق مواد مخدر رعايت شود يا راهي براي مقابله با ايدز داشته باشيم. طرح اين بود که افراد 50 تومان بپردازند و يک سرنگ يا کاندوم تحويل بگيرند. وقتي که به پيامدهاي اخلاقي اين طرح و تأثير مخرب بر عفت و حيا عمومي اعتراض ميشود، معاونين سلامت وزارت بهداشت ميگويند ما متکفل بهداشتيم نه متخصص اخلاق. مشکل تخصصزدگي در بسياري از عرصهها به ما لطمه ميزند و براي اين که بتوانيم پاسخ دقيقي به مسائل بدهيم، نياز به نگاه جامع داريم. در علوم انساني هم شايد يک دهه يا بيشتر باشد که بحث پژوهشهاي ميان رشتهاي پيش آمده که بايستي به اين سمت برويم و مطالعات فرهنگي را توسعه دهيم؛ يعني مجموع عرصههاي علمي به عنوان علوم ميان رشتهاي بيايند تأثيرات خود را بگذارند. مطلبي که جناب آقاي ميرخندان گفتند درست است. هر کدام از اين مقولات نياز به يک بحث کارشناسي دارد که خوب است در بحثهاي کارشناسي از افرادي که صلاحيتشان بيشتر است استفاده شود.
لینکهای مرتبط