عنوان | نشست تخصصی؛ دفاع از حقوق زنان، ما و نظام بینالملل |
اهداف |
تحليل ديدگاه بینالمللی در ابعاد اجتماعى، حقوقى، كلامى و فقهى مسائل زن وخانواده |
زمان برگزاری | 1379/03/04 |
مرکز تحقيقات زن و خانواده با نگاه ديني به مقوله زن و خانواده پرداخته و تبديل مفاهيم دينى به الگوهاى قابل دسترسى را ماموريت خود قرار داده است، در آستانه تشكيل كنفرانس جهانى زنان در نيويورك (پكن+5)، نشست تخصصى «دفاع از حقوق زنان، ما و ديدگاه بینالملل» را برگزار نمود كه با سخنان حضرت آيتالله جوادى آملى آغاز و با بيانات حضرت آيتالله العظمى مكارم شيرازى پايان يافت. در اين نشست كه نمايندگانى از نهادهاى غيردولتى زنان، پژوهشگران مسائل زنان و فضلاى حوزههاى علميه خواهران حضور داشتند، مباحثى در تحليل ديدگاه بینالمللی در ابعاد اجتماعى، حقوقى، كلامى و فقهى مطرح گرديد و پيشنهادهايى براى حضور هماهنگتر نهادهاى غيردولتى به شرح ذیل بيان شد.
گزارش خبری
متن کامل
«بيانات حضرت آيتاللهالعظمى مكارم شيرازى»
در ارتباط با مسائل زنان نكات زيادى قابل اشاره است كه بخشى از اين موارد را فهرستوار بيان میكنم:
نكته اول: آنكه، غربيان اصرار دارند تا به هر طريق ممكن فرهنگ خود را در تمامى زمينهها بر ما تحميل نمايند. اين تحميل منحصر به مسائل مربوط به زنان نيست، بلكه در تمامى مسائل اعم از فرهنگ، سياست، اخلاق، خانواده و تمامى مسائل اجتماعى ديگر هم صورت میگيرد. اين مسأله از طريق رسانههاى گروهى و ايجاد جنجال در جرايد و راديوها و تلويزيونها و گاه از طريق مراكز و سازمانهاى بینالمللی، توسط آنان دنبال میگردد. حتى انعقاد قراردادهاى اقتصادى با ساير كشورها را نيز مشروط به رعايت حقوق بشر مورد نظر خود مینمايند؛ به عنوان مثال، براى قبول درخواست الحاق بعضى از كشورهاى همسايه به اتحاديه اروپا، به طور دائم شرايط فرهنگى خود را بر اين كشور تحميل میكنند. آنها نيز به دليل عدم رعايت موازين اسلامى توسط هيأت حاكمه و ساير مشكلات داخلى و خارجى، قدم به قدم عقبنشينى كرده و شرايط تحميلى غرب را میپذيرند.
اینکه غرب از طريق راههايى چون ايجاد جنجال در مطبوعات، راديو، تلويزيون و گنجاندن شرايطى در پيمانهاى اقتصادى و نيز از طريق مراكز و سازمانهاى بینالمللی سعى در تحميل فرهنگ خود بر ملت مسلمان ما دارد، به اين دليل است كه اگر فرهنگ غرب بر ما تحميل شود، ديگر نمیتوانيم به عنوان يك جمعيت مستقل، در مقابل آنان ايستادگى نماييم. فشارى هم كه در زمينه مسائل زنان بر ما وارد میشود، در راستاى همين برنامه كلى آنان میباشد. ما بايستى با ارائه شواهد و قرائن كافى، ملتهاى ديگر را از چنين برنامههايى آگاه سازيم.
نكته دوم: اینکه، بايستى با جهان اسلام ارتباط داشته باشيم. طبق اطلاعات به دست آمده، تعدادى از كشورهاى اسلامى، كنوانسيون را پذيرفته و تعدادى نيز از قبول آن سر باز زدهاند. بهتر است آشكارا يا پنهان با كشورهاى مسلمانى كه قرار است در كنفرانسها شركت كنند، جلساتى را تشكيل داد و ديدگاهها و برنامهها را هماهنگ نمود تا بتوان در اين كنفرانسها از يك موضع واحد صحبت كرد. همچنين بايد ديد كه آيا كشورهاى پذيرنده كنوانسيون، مواد اين كنوانسيون را در مورد مسائلى چون طلاق، عدّه، ارث و ... ـ كه حكم آنها صراحتاً در قرآن آمده ـ در عمل قبول دارند يا پذيرش مفاد كنوانسيون از سوى آنان صورى است؟ بايد به آنان گوشزد كرد كه پذيرش صورى كنوانسيون، نه تنها فشارهاى بینالمللی را كاهش نمیدهد، بلكه ـ با توجه به اصل ضمانت اجرا ـ اين فشارها را افزايش خواهد داد. اين امر نيازمند يك همكارى و هماهنگى قبلى بين كشورهاى اسلامى میباشد.
نكته سوم: اين است كه، خودباختگیهايى نيز از سوى عناصر داخلى مشاهده میشود. بنابراين، لازم است تا در داخل كشور نيز اقداماتى صورت گيرد. سمينارها و جلساتى در سطح كشور برگزار شود و حوزههاى علميه، دانشگاهها و تمام آنهايى كه معتقد به مبانى اسلام هستند، از موضع قدرت روى اين مسأله كار كنند تا اين خودباختگى از بين برود و يا به حداقل تقليل يابد. در اين راستا، صدا و سيما نيز میتواند نقش بهسزايى ايفا كند.
نكته چهارم: اين است كه، ما نبايد تنها يك روى سكه را ببينيم؛ بايد به اين حقيقت تلخ نيز اعتراف داشته باشيم كه مردانى در جامعه ما بوده و هستند كه به انحاء مختلف حقوق زنان را تضييع كرده و میكنند و همين مسائل نيز دستاويزى براى دشمنان و مخالفان گشته است. لذا لازم است تا با قاطعيت، با سوء استفادههايى كه از قوانين اسلام در جهت تضييع حقوق زن صورت میگيرد، برخورد شود. ما بايد در فتاوا و صدور احكام، شجاعت بيشترى داشته و جلوى اجحافات را بگيريم. به عنوان مثال، شرايطى كه به تازگى در عقدنامهها آورده میشود، راه شرعى خوبى است كه جلوى هوس و اجحاف برخى از مردان را میگيرد. اين مسأله تا حدود زيادى میتواند فشارى را كه از خارج بر ما وارد میشود، كاهش دهد.
نكته پنجم: اينكه، ميان فرهنگ ما و مفاد «كنوانسيون محو تبعيض عليه زنان» سازگارى وجود ندارد و حتى برخى از مواد اين كنوانسيون بر خلاف ضروريات اسلام میباشد. پس بهتر است كه به اين كنوانسيون ملحق نشويم. بايستى با انجام اقدامات فرهنگى در داخل و خارج از كشور تلاش كنيم تا اين حقيقت در دنيا مسلّم گردد كه گروهى حق ندارد بنشيند تصميمى بگيرد و اين تصميم را بر همه جهانيان تحميل نمايد. يقيناً تسليم شدن در برابر زورگويى اينان، نه فقط دين ما را از ما خواهد گرفت، بلكه در دنيا نيز استقلال ما را خواهد گرفت؛ چرا كه دولتهاى سلطهگر تا كشورى را ذليل و تحقير نكنند، با او مذاكره نخواهند نمود. بنابراين عزّت دنيا و آخرت ما ايجاب میكند كه با تمام توان در حفظ فرهنگ اسلامى و ملّى خود ايستادگى نماييم.
نكته ششم: اين است كه، غربيان حتى خودشان هم به ادعاهايى كه در مورد زنان دارند، عمل نمیكنند. مگر در ميان وزراى آمريكا يا ساير كشورهاى غربى چند وزير زن وجود دارد؟ رئيس جمهور يا نخست وزير چند كشور غربى زن هستند؟ بنابراين، میبينيم كه ادعاهاى آنها در زمينه مساوات دو جنس دروغى بيش نيست و خود آنان نيز در عرصه عمل به اين ادعاها پايبند نيستند. يعنى، آنجا كه اين ادعاها با منافع آنان در تضاد باشد، به راحتى از عمل به آن سر باز میزنند و هنگامى كه در جهت منافع آنهاست، ديگر، تقيّد به اصول ـ خواه اصول اسلامى و خواه اصول اديان ديگر ـ امرى نادرست خواهد بود.
خلاصه بحث: اینکه، فرهنگ غرب نقاط ضعف بسيارى در مسائل مختلف و از جمله حقوق زنان دارد. هنوز در غرب شاهد خريد و فروش زنان میباشيم و هر روزه آمار وحشتناكى از آزار و اذيت زنان آمريكايى و اروپايى توسط مردان، افزايش طلاق، بچههاى نامشروع و ... به دست ما میرسد. بايد با استناد به اين آمار، روى نقاط ضعف آنان انگشت بگذاريم و نبايد در موضع دفاع كردن بمانيم. اينان در مورد مسائل مربوط به خانواده و زنان و مسائل مربوط به عدالت اجتماعى با ضعفهاى زيادى روبرو هستند كه ما بايد با برجسته كردن اين ضعفها، ضمن آگاه نمودن خودباختگان داخلى، ضعفهاى فرهنگ غربى را آشكار سازيم.
در هر صورت، لازم است در مورد هر يك از مسائل فرهنگى بانوان، همايشها و سمينارهايى تشكيل شود و در اين زمينه نظرات مختلف به صورت شفاف ارائه گردد.
اميدوارم كسانى كه براى شركت در كنفرانس نيويورك انتخاب شدهاند، افرادى قوى، مؤمن و امين باشند، تا در آن جا تحت تأثير جنجالآفرينى و شلوغبازى غربيان قرار نگيرند. اكنون دورانى است كه میبايست قوى و محكم از مسائل ارزشى اسلام دفاع كرد. البته، منظور مسائل مشكوكى نيست كه فتواهاى مختلفى در مورد آنها وجود دارد، بلكه منظور مسائل قطعى و مسلّم اسلام است. ما بايد اين ميراث گذشتگان مسلمان خود را حفظ كنيم و به آيندگان نيز برسانيم.
«بیانات حضرت آيتالله العظمی جوادیآملى»
اصل اول آن است كه زنشناسى بدون انسانشناسى ممكن نيست. زن هم صنفى از انسان است؛ اگر كسى حقيقت انسان را نشناسد، نه زن را میشناسد و نه مرد را. اگر بخواهد به تساوى يا تشابه حكم كند، فرع بر شناخت حقيقت انسان خواهد بود و اگر بخواهد فتوا به اختلاف زن و مرد بدهد باز هم بايد حقيقت انسان را بشناسد.
اصل دوم آن است كه انسانشناسى بدون جهانبينى ميسر نيست؛ زيرا نه انسان تافتهاى جدا بافته از جهان آفرينش است و نه نظام هستى، انسان را رها و آزاد میگذارد كه هر گونه كه خواست بيانديشد و هر گونه كه خواست عمل كند. تا انسان جهان را نشناسد، انسان را نمیشناسد؛ زيرا انسان، هم با خودش مرتبط است و هم با همه جهان.
اصل سوم آن است كه تنظيم كننده پيوند انسان با جهان، پيوند انسانها با هم و پيوند اجزاى جهان با يكديگر، مبدأ عالم يعنى خداوند است. او همانگونه كه همه نظام را رهبرى میكند، انسانها را هم هدايت و رهبرى میكند؛ چه در بعد گزارش علمى و معرفتى و چه در بعد گزارشهاى عملى. راهى را هم براى شناخت و تشخيص، ـ از حس و تجربه گرفته تا عقل و برهان ـ فراسوى انسانها باز گذاشته است. خداوند راههايى را براى انسان مقدّر فرموده و آنها را به طى اين راهها فرا خوانده است. انسانهاى عادى توان طى اين راه را بدون كمك انبياى الهى ندارند. انبياى الهى رهبران معصوم و مصونى هستند كه ذات اقدس اِله حقيقت انسان و جهان، كيفيت پيوند اجزاى جهان با يكديگر، كيفيت تنظيم روابط انسانها را با هم و رابطه عالم و آدم را به آنها فهمانده است؛ از اينرو عقل حكم میكند كه اگر انسان بخواهد معرفت صحيحى داشته باشد چارهاى جز اين ندارد كه از وحى كمك بگيرد.
اصل چهارم آن است كه گرچه انسان داراى فطرت است اما طبيعت براى او نقد است. يعنى انسان موجودى مجرد و بسيط نيست كه همه هستى او را فطرت او تأمين كند، بلكه اولا تركيبى از فطرت و طبيعت است، ثانياً طبيعت به حس نزديکتر است و ثالثاً گزارشهاى روزانه طبيعت از رهگذر حس به انسان فراوان و نقد است. به همين دليل اكثر انسانها گرفتار طبيعت و حس خواهند بود.
قرآن كريم بحث پيرامون حقيقت زن و مرد را به صورت كلى تنظيم فرموده و روايات اهل بيت صلوات الله عليهم اجمعين همان را شرح داده است. قرآن و عترت بر اين حقيقت اصرار دارند كه انسانها يكسان هستند و در انسانيت هيچ تفاوتى ميان آنان نيست. توضيح اين مطلب توجه به سه نكته را میطلبد:
يكم: حقيقت انسان را، روح ملكوتى او تشكيل میدهد.
دوم: آن روح مجرد و ملكوتى كه بر محور «وَ نَفَخْتُ فيهِ مِن روُحى» تنزل كرده، مجرد است و موجود مجرد نه زن است و نه مرد. سخن از تساوى زن و مرد نيست، سخن در اين نيست كه زنى هست و مردى هست و اينها با هم مساويند. سخن در سالبه به انتفاى موضوع است. اصلا روح نه زن است و نه مرد. موجود نه به اين سبك ساخته میشود، نه به آن سبك. اين اصرار قرآن كريم است. از طرفى در همه معارف و كمالات و فضايل اخلاقى، مخاطب انسان است؛ نه ذكورت شرط است نه انوثت مانع. حتى يك كمال را هم نمیتوانيد مثال بياوريد كه دين در آن كمال، ذكورت را شرط دانسته باشد و انوثت را مانع. مرجعيت منصب است نه كمال. فقاهت و اجتهاد كمال است كه در آن نيز بين زن و مرد فرقى نيست. قاضى شدن كمال نيست، فقيه شدن و تربيت كردن قاضى كمال است. اينها فعاليتها و مناصب اجرايى است كه به بدن مربوط میشود. از اين رو خداوند كارهاى اجرايى را بر اساس بدن تقسيم كرده است و مناصب و فعاليتهاى اجرايى نمايانگر كمال نيست.
از صدر تا ساقه و از ساقه تا صدر اسلام نمیتوانيد نمونهاى از كمال بياوريد كه در آن ذكورت شرط باشد و انوثت مانع. اين حقيقت، مغفولِ شرق و غرب است. حتى نبوت و رسالت، كارهاى اجرايى است. پشتوانه اينها ولايت است كه در اين ولايت ممكن است بانويى چون صدّيقه طاهره تربيت شود كه از انبيا بالاتر است. انسان نبايد كارهاى اجرايى را كمال بداند. اصل ولايت پشتوانه نبوت و رسالت است كه بين زن و مرد مشترك است. اصل معرفت، اصل اجتهاد، اصل فقاهت، اصل عرفان و ... اينها كمال است.
اين حقيقت كه وحى روى آن پافشارى دارد نه در غرب مطرح است نه در شرق و بايد آن را احيا و بر آن پافشارى كرد. غرب میگويد زن و مرد مساويند. يعنى حقيقت انسان كه بعضى زن و بعضى مرد هستند، با هم مساويند و اگر تفاوتى باشد، ظلم و تبعيض است پس بايد اين تفاوتها را برداريم. به نظر آنها قضيه، سالبه به انتفاى محمول است. اما آنچه اسلام میگويد اين است كه سالبه به انتفاى موضوع است. میفرمايد: ما زن و مردى نداريم. اصل، حقيقتِ ايمان و هدايت و عقيده است كه مربوط به روح ملكوتى انسان است و روح ملكوتى، مجرد است و روح ملكوتى مجرد، نه زن است و نه مرد. قرآن میفرمايد: «مَنْ عَمِلَ صالحاً من ذَكَرِ اَوْ اُنْثى وَ هُوَ مُؤمِنٌ» (نحل: 97). اين آيه به اين معناست كه روح نسبت به زن يا مردبودن مساوى است. چون آن كسى كه عاملِ معتقد است، جان است و جان نه زن است و نه مرد. نه اينكه زنى هست و مردى و هر دو داراى حقيقت ايمان هستند، بلكه ناظر بر آن است كه اصلا زن و مردى در كار نيست.
سوم: بدن پوستى دارد و اين پوست، رنگى است. اصرار كتاب و سنت بر بى اهميت بودن اين رنگها و بر بیارتباط بودن آن به انسانيت انسان است. اما میبينيد كه ميان سياه و سفيد، كه نبايد تفاوت قائل شوند، تفاوت قائل میشوند و به آنجايى كه تفاوتى ميان زن و مرد وجود ندارد اصلا توجه ندارند و به دنبال اين نيستند كه ببينند حقيقت ملكوتى انسان چيست؟
وقتى قرآن كريم میخواهد نمونه مردم خوب را ذكر كند میفرمايد: نمونه مردم خوب، حضرت مريم است. نمیگويد مريم ياآسيه نمونه زنهاى خوب هستند. نمیفرمايد: «ضرب الله للتى آمنت امراة فرعون» بلكه میفرمايد: «ضَرَبَ اللهُ للَّذينَ آمَنُوا اِمرَاةَ فِرعَون» فرمود: نمونه مردم خوب، آسيه و مريم هستند. از آن طرف نمونه مردم بد را زن لوط مثال میزند. انسان كامل مثل حضرت على عليه السلام ، هم الگوى زنان خوب است و هم الگوى مردان خوب و فاطمه زهراسلام الله عليه هم نمونه مردان خوب هستند و هم نمونه زنان خوب.
تبعيض نژادى باطل است و رنگ پوست در انسانيت نقش ندارد اما در بحث مربوط به زن، ديده میشود كه در ساختار بدن، بين زن و مرد تفاوت وجود دارد. قهراً يك سلسله عواطف و خصوصيات روحى ممتاز نيز وجود دارد. به همين جهت خداوند كارها را توزيع و تقسيم كرده است. اگر زن در كارهاى خود با اخلاص، ايمان و تعقل بيشترى برخورد كرد، افضل از مرد خواهد بود و اگر مرد در اين امور موفقتر بود كاميابتر از زن است.
اين به اخلاص و ايمان و اعتقاد باز ميگردد. اما زير مجموعه اين امور را بايد كارشناسى كرد. مثلا در مسئله ارث، چنين نيست كه در همه موارد، ارث زن نصف ارث مرد باشد. اگر خطوط كلى ارث را ملاحظه كنيد میبينيد كه زن و مرد در بعضى موارد، ارثِ مساوى میبرند و اينطور نيست كه زن هميشه سهم كمترى از ارث داشته باشد. در آنجا هم كه متفاوتند از جاهاى ديگر ترميم میشود مثلا گاه پدر و مادرِ ميّت هر دو به يك اندازه از فرزند خود ارث میبرند. برادر و خواهرِ كَلالَه اُمّى (برادر و خواهر مادرى) نيز به يك اندازه از ميت ارث میبرند. پس چنين نيست كه ارث زن هميشه كمتر از ارث مرد باشد.
غربیها در صدد متلاشى كردن خانواده و تبديل زن به ابزار هستند. آنچه در طليعه و اصول اوليه بحث گفتيم، كه تا انسان را نشناسيم زن و مرد را نخواهيم شناخت، به اين دليل بود كه اينان به انسان به عنوان «حيوان ناطق» مینگرند. در صورتى كه خداوندى كه انسان را آفريده است، او را موجودى الهى میداند: «الانسانُ هُوَ الحىُّ المُتألِّه» انسان موجودى خداشناس است. بنابراين، تا يك موجود، الهى نيانديشد، انسان نيست و اين با حيوان ناطقى كه آنها میگويند خيلى تفاوت دارد. هرگز قرآن، انسان را حيوان ناطق نميداند. انسان را موجودى ميداند كه حيات او در «تَأَلُّهِ» او تضمين شده است و «تالّه» يعنى ذوب شدن در الهيت؛ و اگر انسان «متالِّه» نباشد، مصداق آيه «اُولئِكَ كَالاَنْعمِ بَلْ هُمْ اَضَلّ» (اعراف: 179) خواهد بود.
در كارشناسى هم بايد بين روح كارشناسى و جِرم كارشناسى تفاوت قائل شويم. البته در كارشناسى بايد از متخصصان كمك فكرى گرفت. قرآن كريم بين اين مرزها تفكيك قائل شده است. میفرمايد: آنچه كه كار كارشناسى است و خداى سبحان آن را امر مردم میداند، با شورا و تبادلنظر و تضارب آرا روشن میشود اما آنچه كه به فتوا و حكم بر میگردد تنها كسى كه مجاز است در اين زمينه سخن بگويد، خداوند است. به پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) فرمود: «لا تُحرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتعجَلَ بِهِ اِنَّ عَلَينا جَمعَهُ وَ قُرانَهُ» (قيامت: 16) قبل از اينكه وحى سخنى بگويد، سخنى نگو. درباره انسان فرمود اختيار هرچه را كه بهكار انسان باز میگردد؛ بهدست انسانها دادهام تا با مشورت و تبادلنظر آن را حل كنند: «وَ اَمْرُهُمْ شوُرى بَينهُم» (شورى: 38). فرمود: «اَمرُهُمْ» نه «اَمرُالله». هر جا سخن از فتوا و حكم است، اَمرالله است و امرالله، شورايى نيست. آنجا را به صورت حصر فرمود: «اِنِ الحُكم الاّ لِلّهِ» (انعام: 57) اگر حكم است فقط از آن خداست. اما اگر فتواى روشنى را بخواهند پياده كنند اينجا ديگر امرالناس است؛ يعنى خداوند فرمود اين را در اختيار شما قرار دادهام. در مورد آن فكر و با مشورت و تضارب آرا حل كنيد. ما بايد مرز كارشناسى را از مرز فتوا مشخص كنيم. بعد از اينكه محدوده فتوا مشخص شد و دانستيم كه چه چيزى حلال است و كدام حرام، بايد كارشناسى كرد كه چگونه حلال را پياده كنيم و چگونه از حرام پرهيز نماييم.
مستحضر باشيد كه غرب به سمتى میرود كه خانوادهها را متلاشى و زن را به ابزار تبديل كند و مردها را مانند زن و زنها را مثل مرد كند. چون اگر كسى ماوراى طبيعى نينديشد، بر اساس دنيا فكر كند و محور شناخت او هم جز حس و تجربه چيز ديگرى نباشد، بازدهى ديگرى غير از اين نخواهد داشت. شما بايد با اصولِ متقن سخن بگوييد و متأثر نشويد.
لینکهای مرتبط