عنوان | نشست تخصصي مطالعات زنان قزوين | |
عنوان فرعی |
|
|
زمان برگزاری | 1386/12/02 | |
مکان برگزاری | استان قزوين، ابتداي خيابان نورزيان، سالن اجتماعات استانداري قزوين |
نشست تخصصي«مطالعات زنان» با موضوعات «کليات غربشناسي»،«آسیبشناسی خانواده با تأکید بر تأثیرات مدرنیته»،«کلیات مباحث حقوقی زنان»،«کلیات مبحث عفاف و حجاب» به همت مرکز تحقيقات زن و خانواده و همکاري استانداري استان قزوين برگزار شد.موضوعات ارائه شده دراين دوره توسط کارشناسان محترم: حجتالاسلام دکتر مهدی امیدی؛ دکتر محمدتقی کرمی قهی؛ سرکار خانم فریبا علاسوند و سرکار خانم دکتر مریم حاج عبدالباقیمطرح گرديد. «هويت و نقشهاي جنسيتي»؛ «روابط دختر و پسر»؛ «فمينيسم و نقد آن»؛ «آسیبشناسی خانواده با تأکید بر مدرنیته و «غربشناسي» ازجمله موضوعاتي هستند که در نشستهاي کارشناسي مورد بررسي و تحليل قرار گرفت.
گزارش خبری
متن کامل
کلیات بحث غربشناسی :
حجتالاسلام دکتر مهدی امیدی دارای مدرک تحصیلی خارج فقه و اصول از حوزه علمیه قم و دکترای علوم سیاسی از موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی میباشند. ایشان علاوه بر تألیف چندین مقاله، به عنوان محقق، مدرس و عضو شورای علمی گروه علوم سیاسی مرکز جهانی علوم اسلامی و مؤسسه امام خمینی، مشغول فعالیت آموزشی ـ پژوهشی بوده و مدیریت گروه فلسفه سیاسی انجمن مطالعات سیاسی حوزة علمیه قم را عهدهدار میباشند دکتر امیدی همچنین عضو گروه فلسفه سیاسی پژوهشکده علوم و فرهنگ اسلامی میباشد.
سرفصلهای بحث
1. بررسی غرب به مثابه یک تمدن
2. ضرورت فهم جوهرة تمدن غرب
1ـ2. سکولاریسم به عنوان جوهرة تمدن غرب
1ـ1ـ2 سکولاریسم حداقلی
2ـ1ـ2. سکولاریسم حداکثری
3ـ1ـ2. سکولاریسم استحالهگرا
3. تقابل سنت و مدرنیته
4. مکاتب فکری موجود در فضای تمدنی غرب
5. بررسی تأثیرات مکاتب و جریانات فکری بر جنبش فمینیسم
نگاه اجمالی به بحث
مسئله زنان و خانواده یکی از حوزهها و قلمروهایی است که غلبه رویکرد التقاطی برگرفته از ساختارها، عناصر و بنیادهای نظری و فکری غرب جدید، در آن تأثیرگذار است. از سوی دیگر، تفکر اسلامی با محوریت آموزههای دینی و توحیدی و توجه به اصل عبودیت و هدفمندی در خلقت، ساختارها و اقتضائاتی را طلب میکند که عمدتاً در تعارض با فرهنگ و تمدن غربی است. شناخت این تعارضات، مستلزم آشنایی با خصوصیات و ویژگیهای غرب است که مبحث غربشناسی، عهدهدار این مطلب میباشد.
غرب به مثابه یک تمدن:
برای ورود به بحث، در مرحله نخست باید تمایزی میان غربسیاسی با غرب به مثابه یک تمدن قائل شویم. این امر ما را به بنیادهای فکری تمدن و جوهره آن رهنمون میشود.
ضرورت فهم جوهرة تمدن غرب:
بسیاری از مطالعات غربشناسی به آثار و پیامدهای مدرنیته و یا نظریهپردازان مدرنیته و یا صرفاً به مکاتب و جریانات فکری آن توجّه دارند اما نقض همة این انواع غربشناسی در آن چیست که کلیّت تمدنی غرب را مدّ نظر ندارند. ما در این بخش سکولاریسم به عنوان جوهرة تمدن غرب خواهیم پرداخت و برداشتهای سهگانه از آن را (سکولاریسم حداقلی (دو گانهساز) ـ حداکثری (الحادی) و سکولاریسم استحالهگرا مورد بحث قرار میدهیم.
سنت و مدرنیته:
پس از این به شکافها و گسستهایی که در نتیجه تنازع میان سنت و مدرنیته به وجود آمده است اشارهای خواهیم داشت.
مکاتب فکری:
مکاتب فکری با ایدئولوژی اساسی عمده در فضای تمدنی غرب در تداوم مباحث قبلی مطرح خواهد شد. ایدئولوژی چون لیبرالیسم، مارکسیسم، محافظهکاری، قلیگرایی، فاشیسم ـ پستمدرنیسم.
در پایان نیز تأثیرات مکاتب و جریانات فکری بر جنبشهای فمینیستی مورد بررسی قرار میگیرد.
سؤالات اساسی بحث:
1. ضرورت شناخت غرب چیست و چه آثاری بر حوزههای مختلف زندگی از جمله مسایل مربوط به زنان دارد؟
2. در سخن از غرب، چه ویژگیهایی از آن مدنظر است؟ آیا ویژگیهای سیاسی با جغرافیایی و تاریخی آن مورد توجه است یا خصوصیات تمدنی غرب؟
3. بحث از کلیت تمدنی غرب، چه فواید و آثاری در پی دارد و جایگاه آن در میان سایر موضوعات مورد بحث در حوزة غربشناسی چیست؟
4. چه ویژگی و خصوصیتی در سکولاریسم موجب گردیده است تا از آن به عنوان جوهرة تمدن غرب نام برند؟
5. ویژگیها و انواع سکولاریسم چیست و هر یک از انواع آن چه پیامدها و آثاری را به دنبال دارند؟
6. چه شکافتها و گسستهایی از ناحیة تعارض سنت و مدرنیته حاصل شده است؟
7. مکاتب فکری و ایدئولوژی تأثیرگذار بر فضای تمدن غرب چیست و میزان تأثیرگذاری آنها بر غرب جدید تا چه حدودی است؟
8. فمینیسم به عنوان یکی از جنبشهای رایج در غرب، تحت تأثیر چه مکاتب و جریانات فکری بوده است؟
کلیات بحث آسیبشناسی خانواده با تأکید بر تأثیرات مدرنیته
دکتر محمدتقی کرمی قهی، دارای تحصیلات دکترا در رشته فلسفه و کلام اسلامی و دروس خارج حوزهی علمیه بوده و دارای مسئولیتهایی از جمله مدیریت پژوهش و نیز ریاست شعبهی تهران دفتر مطالعات و تحقیقات زنان میباشند. ایشان علاوه بر تألیف دهها مقالهی علمی، به عنوان کارشناس مباحث زنان مورد مشاوره نهادهای مختلف حکومتی و مراکز علمی ـ پژوهشی میباشند.
سرفصلهای بحث:
1. وضعیت کنونی خانواده و آسیبهای تهدید کنندة آن
2. نقش مدرنیته در ایجاد وضعیت فعلی خانواده
1ـ2. تعریف مدرنیته
2ـ2. بررسی مفاهیم عام مربوط به مدرنیته
3ـ2. بررسی مفاهیم و نظریات خاص مربوط به مدرنیته
3. تعارضات مدرنیته در ناحیه ابزارها، الگوها و برنامهها با نهاد خانواده
1ـ3. تعارض کارکردی با نهادهای مدرن
2ـ3. جایگزینی مرجعیتهای جدید به جای خانواده
1ـ2ـ3. در مباحث حقوقی
2ـ2ـ3. در سیستمهای حمایتی
3ـ3. برنامهها، سیاستها و وضع قوانین ضدخانواده
4. راههای برونرفت از آسیبهای ناشی از مدرنیته بر خانواده
1ـ4. طراحی الگوهای بومی از نهاد خانواده
2ـ4. پرهیز از برنامهها و سیاستهای ضد خانواده
3ـ4. برخورد انتخابی با ابزارها و برنامهةای مدرنیته
نگاه اجمالی به بحث
امروزه کمتر کسی را میتوان یافت که از سر تأمل، تحولات فرهنگی و اجتماعی دهههای اخیر را، چه در ایران و در چه در کشورهای دیگر جهان، پیگری کند و نگرانی خود را از تحولات خانواده به عنوان سلول بنیادین حیات اجتماعی آشکار نسازد. معضلات فراروی خانواده بالاخص خانواده ایرانی، همچون افزایش سن ازدواج، افزایش تمایل به تجرد و تکزیستی، تغییر نگرشها که به تردید در ضرورت تشکیل خانواده به عنوان مسیر تکاملی در زندگی منجر شده است. افزایش تخاصمات خانوادگی و طلاق، کمشدن روحیة سازشپذیری و ضعف کارآمدی خانواده در تنظیم رفتار جنسی، حمایت و مراقبت، کنترل و نظارت، ایجاد آرامش روانی و ارضای نیازهای عاطفی، جامعهپذیری و پرورش معنوی، این سئوال را در ذهن ترسیم مینماید که چه عواملی باعث بروز این اتفاقات شده است و راهکارهای رفع این مشکلات چیست؟
به نظر میرسد که مدرنیته و تحولات ناشی از آن بر خانواده، یکی از عوامل مهم و مؤثر در بروز وضعیت کنونی خانواده بوده است. چنان که به اعتقاد برخی کارشناسان مدرنیته در ناحیة بنیان مفهومی و در نظریه پردازیها، ضد خانواده عمل کرده است.
برای بررسی این تأثیرات در بدو امر میبایست به بررسی مفاهیم عام و خاص منتزج از مدرنیته پرداخت. مفاهیم عامی همچون: فردگرایی، اومانیسم، سرمایهداری، تفکیک قلمرو عمومی از قلمرو خصوصی و نظریات مفاهیم خاصی مانند: نظریات فمینیستی و نظریات مارکسیستی از جمله مطالبی است که در واکاوی آثار مدرنیته بر خانواده میبایست مورد توجه قرار گیرند.
آنچه که موجب تعارض مدرنیته در ناحیة ابزارها، الگوها و برنامهها با نهاد خانواده گردیده است را میتوان چنین برشمرد:
1. تعارضهای ناشی از واگذاری کارکردهای خانواده به نهادهای مدرن و درنتیجه کاهش کارآمدی نهاد خانواده.
2. جایگزینی مرجعیتهای جدید در مباحث حقوقی و سیستمهای حمایتی به جای اجزا و ارکان نهاد خانواده
3. برنامهریزی، تصویب قوانین و وضع سیاستهای ضدخانواده
حال سؤال اساسی این است که آیا شرایط ناشی از مدرنیته، خانواده را جبراً به سمت اضمحلال و یا تغییر کارکردها پیش میبرد و گریزی از آن نیست و یا این که راههایی برای برونرفت از وضعیت موجود قابل تصور است؟ در پاسخ به این سؤال به نظر میرسد که راههای برون رفت از آسیبهای مدرنیته بر خانواده را میتوان در موارد زیر جستجو کرد:
1. طراحی الگوهای بومی از نهاد خانواده در دنیای مدرن
2. پرهیز از برنامهریزیها و سیاستگذاریهای ضدخانواده
3. برخورد انتخابی با ابزارها و برنامههای مدرنیته
سئوالات اساسی بحث
1. شاخصهای ارزیابی وضعیت فعلی خانواده چیست و چه آسیبهای نهاد خانواده را تهدید میکند؟
2. آثار مدرنیته بر خانواده، آثاری مثبت بوده و یا موجب ایجاد آسیبهای جدی بر پیکره این نهاد اجتماعی شده است؟
3. اگر ارزشهای مدرنیته با ارزشهای خانواده در تعارض است، این تعارض در چه ناحیههایی به چشم میخورد؟
4. آیا دولتها بالاخص حکومت اسلامی توانسته است با وضع قوانین مناسب، در حمایت از خانواده موفق عمل کند؟
5. چه کارکردهایی از خانواده به سایر نهادها و مراکز بر ساختة مدرنیته منتقل گردیده است؟
6. چه میزان از مدلها، الگوها و برنامهریزیهای نظام، تحت تأثیر ادبیات مدرنیته بوده است؟
7. راههای برونرفت از وضعیت کنونی خانواده و مهارت و کنترل آسیبهای ناشی از مدرنیته بر آن، چیست؟
8. اصولاً تعاریف مدرنتیه چیست و چه شاخصهها و خصوصیاتی دارد؟
کلیات بحث اخلاق جنسی
حجتالاسلام والمسلمین دکتر دیلمی دارای دکترای حقوق خصوصی از دانشگاه تهران و عضو هیأت علمی دانشگاه قم میباشند ایشان به مدت 15 سال در درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه شرکت نموده و از محضر آیات عظام: جوادی آملی، حسنزاده آملی، تبریزی و وحید خراسانی استفاده کردهاند و دارای تعدادی تألیفات در موضوعات همچون اخلاق اسلامی، طبیعت و حکمت، علم کلام، مبانی نظام سیاسی در اسلام، تفسیر قوانین و... و نیز دهها مقاله چاپ شده در مجلات میباشند.
سرفصلهای بحث
1. مقدمه
2. جایگاه و مفهوم اخلاق جنسی
3. نظریات و دیدگاههای مطرح در باب اخلاق جنسی
4. اسلام و اخلاق جنسی
1ـ4. حکمت غریزه جنسی
2ـ4. اسلام و رهبانیت جنسی
3ـ4. اسلام و لیبرالیسم جنسی
4ـ4. تدابیر اسلام در استفاده حکمیانه از غریزه جنسی
1ـ4ـ4. تدابیر هدایتگر
2ـ4ـ4. تدابیر بازدارنده
4ـ5. موانع و راهکارهای تحقق اخلاق جنسی اسلامی
نگاه اجمالی به بحث
بکی از بارزترین جلوههای هر تمدنی، مظاهر اخلاق جنسی آن است. تدبیر عاقلانه و حکیمانه اخلاق جنسی مردم، آزمون دشواری است که هر فرهنگ و تمدنی ناگزیر باید آنرا تجربه کند. تأمل در اخلاق جنسی از نگاههای مختلف دارای اهمیت است؛ از منظر فرهنگی، یکی از شاخصترین وجوه فرهنگ ملتها، فرهنگ و اخلاق جنسی آنهاست. بطوریکه بخش عمدهای از روابط جنسی دارای مظاهر و نمودهای اجتماعی و آشکار است. نقش اخلاق جنسی در توسعه معنوی و بسط ایمان دینی نیز بسیار کارآمد است.
از نگاه جرمشناسانه هم، علاوه بر جرائم جنسی، بسیاری از جرائم دیگر نیز ریشه در زیادهخواهی و ناکامی در ارضای غریزه جنسی دارد. در مقابل، توسعه و تعمیق اخلاق جنسی مانع پیدایش این مشکلات خواهد شد. از لحاظ مفهومشناسی اخلاق، اخلاق جنسی در قلمرو اخلاق کاربردی مورد بررسی قرار گرفته و یکی از موضوعات آن به شمار میرود. بنابراین در تعریف اخلاق جنسی باید گفت: «مجموعه خوبیها و بدیها و بایدها و نبایدهای هنجاری و اخلاق حاکم بر غریزه جنسی، روابط جنسی و زندگی جنسی، اخلاق جنسی نام دارد».
در این خصوص، نظریات مختلفی از سوی افرادی همچون راسل، فروید و... و نیز از جانب مکاتب فکری همچون فمینیسم، کمونیسم و ... مطرح گردیده است.
اسلام نیز به عنوان دین جامع، نسبت به این مسئله دارای طرح و برنامه بوده و آموزههایی را ارائه داده است. نگاه اسلام به غریزه جنسی، غریزهای است که تضمین طبیعی و پایدار بقای انسان وعدم انقراض او از طریق تکثیر مستمر نسل در گرو آن است.
لذا آیین مقدس اسلام، به طور اصولی با تعطیل و سرکوب نیازهای طبیعی و مشروع انسان به شدت مخالف بوده و رهبانیت را نفی مینماید. اما از منظر دیگر، آموزههای دین خاتم با لیبرالیسم جنسی نیز مخالفت جدی دارد. قدر مشترک نظریات مربوط به لیبرالیسم جنسی، حصول سعادت و رفع آشفتگیهای روانی با ارضای همه غرایز، جلوگیری نکردن از ارضای غرایز برای کمتر شدن از حرص و بهرهمندی از غریزه جنسی بدون هر گونه قید و بند است که بطور مشخص دارای زاویه با آراء و نظرات اسلامی است.
سیاست راهبردی اسلام نسبت به غریزه جنسی، بهرهوری هدایت یافته و مهار شده است لذا اعتدال و میانهروی در آن اهمیت بسزایی دارد.
چنانچه تدابیر اسلام را به دو قسم هدایتگر و بازدارنده تقسیم کنیم، میتوان از تقدیس ازدواج دائم، تجویز تعدد زوجات، جایز شمردن ازدواج موقت و اجازه طلاق به عنوان تعالیم هدایتگر نام برد تدابیر بازدارندهای نیز ترسیم شده است که از جمله آنها میتوان به جلوگیری از خیالات و اندیشههای باطل جنسی، ایجاد حریمهای خاص میان نامحرمان همچون منع نگاه شهوتآمیز به نامحرم، وجوب پوشش و عدم تجمل و خودنمایی، منع تماسهای فیزیکی و گفتگوی شهوتانگیز با نامحرم و عدم خلوت نمودن و استعمال بوهای خوش در برابر آنان، اشاره کرد.
تحریم غنا و موسیقیهای تحریک کننده جنسی، توصیه به عفت و حیای جنسی، از دیگر تدابیر بازدارنده اسلام است.
در این میان، بررسی موانع و نیز راهکارهای تحقق اخلاق جنسی نیز بخش دیگری از بحث را به خود اختصاص میدهد.
هویت و نقشهای جنسیتی
حجتالاسلاموالمسلمين زيبائينژاد، مسئول مرکز تحقيقات زن و خانواده
ضرورت بحث:
زن و مرد دو موجود متمایزند و اگر متفاوتند این تفاوتها در چه ناحیهای بوده و چه آثاری را در پی دارد؟
هویت جنسی، در نقشهای جنسیتی، مباحث حقوقی، مشارکت اجتماعی و نظام آموزشی تأثیرگذار است. اگر هویت زنانه، سیال و در حال تغییر باشد، این سیالیت، در تحول نقشها، نظام آموزشی، حقوق و... خود را نشان میدهد. این بحث میتواند، تحولات در دهههای اخیر را روشن سازد. در بخش مربوط به بحث «هویت» کتاب عصر اطلاعات نوشته مانوئل کاستلز اشاره شده است که زیاد شدن آمار طلاق و گسست در روابط خانوادگی، تکزیستی، همجنسبازی و...، ناشی از آن است که تحولاتی در هویت، در دهههای اخیر به وجود آمده است.
تعریف مفاهیم
هویتجنسی: هویت از نظر لغوی به معنای «خودپنداره» و تصویر هر شخص از خویش است. پاسخی که شخص و جامعه از کیستی و چیستی میدهد، هویت را تشکیل میدهد. گاهی به خصوصیات شخصی که باعث تمایز از اشخاص دیگر است اشاره میشود که به آن، هویت شخصی میگویند. گاهی تصور شخص از خویش به عنوان زن یا مرد و تصویر جامعه از او، مدنظر است که به آن هویت جنسی گویند.
پایگاه، موقعیت و جایگاه
هویت، یک حیثیت التفاتی دارد و لذا به آن خودپنداره گویند. جایگاهی که هر شخص در اجتماع و سازمان اجتماعی اشغال میکند مانند جایگاه دکتر، مهندس، مادر، همسر، پدر؛ موقعیت، با مفهوم نقش ارتباط تنگاتنگی دارد. نقش انتظاراتی است که از یک شخص به عنوان از جایگاه خاص (یکزن) مطرح میشود و کارهایی را که یک شخص انجام میدهد تا جنسیت (زنبودن) خود را نشان دهد. در واقع، رفتارها، تمایلات و ظهوراتی که فرد برای نشان نقش خود به عنوان یک زن یا مادر یا ... بروز میدهد نقش جنسی را تشکیل میدهد. در واقع، هویت تصویری است که از خود داریم و نقش، بروز و ظهور آن است.
کارکردها و آثار بحث از هویت
با دو رویکرد میتوان به این بحث پرداخت، یک رویکرد فمینیستی است که مورد اتفاق جوامع غربی است که از بحث تفاوتهای طبیعی آغاز میشود و به بحث هویت میرسند. بعد از مشخص کردن ارتباط تفاوتهای طبیعی با هویت، به بررسی تأثیر آن در نقش و پایگاه میپردازند. اگر نقشهای یکسان پذیرفته شود حقوق و آموزشهای یکسان اثر آن میشود
پرسشهای اساسی
یا هویت زنانه، هویت ثابتی است که تفاوتهای طبیعی آنرا میسازد یا نه؟
تأثیر زیستشناسی بر هویت جنسی چیست؟ فمینیستهای موج دوم که اغلب آنان مدافع برابری زن و مرد بودند، تلاش میکردند تفاوتهای زن و مرد را صرفاً در برخی از تفاوتهای جمسی دانسته و بقیه تفاوتها را بر ساخته اجتماعی و نظام مردسالار بدانند. آنان، مذاهب و فرهنگها را دامن زننده به این تفاوتها میدانستند. از دهه 1990 به بعد فمینیستهای موج سومی که قائل به تعداد بیشتری از تفاوتها بودند، حاکم شدند و لذا با پیشرفت ابزارها و تکنولوژیهای علمی، تفاوتهای طبیعی به عنوان سرمنشاء اکثر تفاوتهای مورد تأیید آنان قرار گرفت. تفاوت در هورمونهای جنسی و وجود ساختار و نیمکرههای متفاوت مغز زن و مرد نیز از دیگر مویدات وجود تفاوتهای طبیعی است.
لذا عادیسازی رابطه یا به معنای دیگر، اختلاط غیرجنسی، سیاستی نانوشته و مورد پذیرش در جامعه شده است.
پس از اینکه پذیرفتیم تفاوت در تمایلات، رفتار و تظاهرات وجود دارد باید بررسی کنیم که تأثیر این تفاوتها بر هویت چیست؟ آیا عوامل بیولوژیک، تمام یا بخشی از هویت را میسازند یا هویت تحت تأثیر عوامل روانی یا جتماعی ساخته میشود؟
برخی زیستشناسان معتقدند رفتارها و ذهنیتهای زن و مرد، تحت تأثیر عوامل بیولوژیک از یکدیگر متفاوت میشود و عوامل زیستی، چگونگی رفتار فرد را برنامهریزی میکنند.
سیر بحث هویت از نگاه اسلامی
یا طراحی خلقت برای زن و مرد از سوی خداوند متعال یکسان است.
میپذیریم که زن و مرد در خلقت انسانی برابرند و پیشفرض دوم این است که از لحاظ ارزش انسانی نیز با یکدیگر یکسان میباشند. این دو گزاره، دارای مویدات فراوانی از آیات و روایات میباشند. چنانچه سخن قرآن از زنان اسوه و ویژگیهای آنان، این را میرساند که آنان حتی میتوانند مقتدای معنوی باشند.
در نگاه اسلامی، بیان میشود که خداوند انتظاراتی داشت که تحقق آن را در قالب زوجیت ترسیم نمود و لذا ماهیت و واقعیت زن و مرد است که نقطه آغازین بحث میباشد.
دیدگاههای غربی، تفاوتها را روانی یا جسمی میدانند (و معتقد به روح نیستند) و لذا آنرا از نگاه مادی دنبال میکنند. برخی از محققین معاصر معتقدند که انسانیت انسان به روح است و چون روح، تفاوتبردار نیست لذا زن و مرد با هم در انسانیت تفاوت ندارند. البته این نظر مورد مناقشه برخی دیگر از محققین اسلامی است. مشاهده میکنیم که تفاوتهای تکوینی مانند وجود حیا و صبر در زنان بیش از مردان است و این مطلب مورد اشاره روایات قرار گرفته است.
از دیگر مواردی که منشاء تکوینی و طبیعی در تفاوت میان زن و مرد وجود دارد، «انس» و «آرامش» است چنانچه جذابیتهای آرامش بخش زن، خیلی بیش از مردان است عزتورزی بیشتر در مردان نسبت به زنان، نشان میدهد که منشاء غیرت در مردان، طبیعی و تکوینی بوده ولی در زنان چنین نیست و از حس محاسبه گرایانه آنها ناشی میشود.
در خصوص تفاوت در عقل نیز برخی آنرا دارای منشا طبیعی دانسته و برخی دیگر همچون آیت ا... مصباح یزدی، آنرا ناشی از کارکردهای عاطفی و احساسی زن دانسته که در تفکیک احساس از عقل در زنان، غلبه احساسات، مانع کارکرد صحیح و درست عقلانی میشود و البته این معنای تفاوت در استعداد عقلی زن و مرد نیست. در مقابل، علامه طباطبایی قائل به تفاوت در استعداد عقلانی زن و مرد هستند.
از سوی دیگر، «حس حمایتگری» در زنان بیشتر از مردان است. موارد دیگری نیز میتوان به عنوان مویدات وجود تفاوت در میان زن و مرد در آموزههای دینی یافت در خصوص حکمت الهی در آفرینش متفاوت زن و مرد در طرحواره الهی، میبایست به حکمت تفاوتهای تکوینی و در مرحله بعد، تفاوتهای ارزشی آن دو توجه نمود.
بطور نمونه در روایات اشاره شده است که حیا از زن و مرد خوب است ولی زنان بهتر است. این نشان میدهد که علاوه بر تفاوتهای تکوینی در زن و مرد، در ناحیه ارزشگذاری نیز تفاوتهایی میان ارزش رفتارهای آنان وجود دارد. از همین بحث است که ضرورت تفاوت نقشهای میان زنان و مردان روشن میشود. زیرا هر یک رسالت خاص خود را دارد عقلا نیز متناسب با انتظارات، تفاوتهایی قائل میشوند. مثلاً چون حفظ جان بیمار و نقش آمبولانس در رساندن مریض به بیمارستان مهم است، برای او این امتیاز و تفاوت را قائل میشوند که بتواند از چراغ قرمز عبور کند.
در مجموع باید گفت، خداوند انتظارات متفاوت از زن و مرد دارد و متناسب با آن انتظارات، قابلیتها و استعدادهای متفاوتی در زن و مرد قرار داده است. اگر این تفاوتها نادیده گرفته شود، تعارضاتی در ناحیه کارکردها رخ داده و تفاوتهای هویتی را بوجود میآورد و اقتضائات طبیعت جنسی و شرایط بیرونی با یکدیگر ناسازگار خواهد شد.
آثار و پیامدهای سیالیت هویت این است که ارزشهای مردانه اصل قرار گرفته و هویت جنسی نادیده گرفته شده است. در نتیجه مطالبات مردانه شده و زنان احساس حقارت میکنند.
از دیگر آثار سیالیت هویت، ناکارآمدی خانواده خواهد بود. ایجاد شبهههای متعدد در خصوص آموزههای دینی که سخن از تفاوت میان زن و مرد میزند نیز ناشی از حرکت به سمت برابری است.
در مجموع باید گفت که از منظر دینی، هویت جنسی ثابت بوده و نقشهای اصلی، ناشی از تفاوت در ناحیه انتظارات خداوند از خلقت زن و مرد میباشد. لذا حرکت به سمت برابری و نادیده انگاشتن تفاوتها، آثار سوئی در پی خواهد داشت.
گزارش جلسه روابط دختر و پسر
حدود 15 سال است که این بحث وارد فضای آکادمیک شده است و تا پیش از آن، به عنوان تابو، کسی جرأت ورود به این بحث را نمییافت. در حالی که الگو رفتاری جامعه به سرعت در حال تغییر بود. این بحث بسیار ظریف بوده و متاسفانه، سلایق در آن تأثیرگذار بوده است.
به طور کلی میتوان گفت دو دیدگاه در این موضوع وجود دارد:
دیدگاه اضطرار: این دیدگاه مخالف ارتباط زن و مرد است و جز در شرایط ضروری، آنرا جایز نمیداند. چه این ارتباط گفتاری باشد چه نوشتاری، چه اداری و... البته فتوایی در این خصوص وجود ندارد و عالمی نیست که بگوید شنیدن و سخن گرفتن با زن حرام است. مگر اینکه باعث گناه شود. البته اگر قصد تلذذ عامل سخن گفتن باشد این گفتگو حرام است.
قائلین به این نظریه دارای آرای شدید و ضعیف میباشند و در برخی خانوادههای سنتی و توصیههای اخلاقی بزرگان رایج است.
دلایل این نظریه
بروز شهوت: از آنجا که انرژی شهوانی و کششهای جنسی با هیچ ـ انرژی و قدرتی قابل مقایسه نیست، لذا شدت آن موجب میگردد که هیچ قدرتی چه عقل و چه تقوا، نتواند آنرا کنترل نماید. داستان حضرت یوسف عليه السلام و نیز ترس اسوه تقوایی چون مقدس اردبیلی(ره) از آزمایش و ابتلای با شهوت، نشان میدهد که این میل، قدرت فوقالعادهای دارد و نمیبایست اسباب بروز و ظهور آن را فراهم کرد.
اگوسنت کنت که پدر عقلانیت مدرن است و پوزیتویست بسیار متعصبی بوده و احساس و عواطف را شدیداً نفی میکرد، در میانسالی عاشق زنی شد و چنان مجذوب آن گردید که مجسمه وی را ساخت و به دور او طواف میکرد.
در تأیید این نظریه به روایت حضرت زهراسلام الله عليه اشاره شده است که میفرمایند: «خوشبختی زن در آن است که هیچ مردی او را نبیند و او نیز هیچ مردی را نبیند».
ارتباطات نامحرمان با یکدیگر نیز یکی از دلایل گسست خانوادهها و کمشدن رغبت به ازدواج است.
نقدهای وارد بر این نظریه
به این نظر نقدهایی وارد میشود که بیشتر به ناحیه عدم جامعیت آن بازمیگردد.
از یک سو تأکید بزرگان دین همچون حضرت امام(ره) مبنی بر حضور فعال زن در اجتماع و نیز واقعیات موجود در جامعه، مانع از میشود که آنرا نظریهای واقع بینانه بدانیم.
سلام کردن پیامبرصلي الله عليه به زنان در کوچه در حالی که ضرورتی نداشته است و نیز پاسخ دادن حضرت به پرسشهای زنان در حالی که امکان ارجاع به زنان فرهیختهای همچون حضرت زهراسلام الله عليه وجود داشته است از دیگر مویدات وجود سیرههای خلاف این نظریه در بین معصومین میباشد. حضرت زهراسلام الله عليه در ضمن بیان حدیث مفصلی، با جابر به سخن میپردازند و یا بارها از ایشان نقل شده که دلشان برای اصحاب تنگ ... شده است.
البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که سیره در امور فقهی، چندان اعتبار ندارد و ممکن است انجام آن سیره، ناشی از دلایلی باشد که به ما نرسیده است.
نظریه اختلاط و عادیسازی ارتباط
بنابراین نظریه، باید روابط با حفظ عفاف و حجاب، عادی شود ولیکن از روابط جنسی پرهیز نمود. عادی کردن این ارتباط، بسیاری از حساسیتها را کم خواهد کرد. عادی بودن روابط اداری و تحصیلی در مراکز و نهادها به همین نظر بازمیگردد.
دلایل این نظریه
دیوار کشیدن و تفکیک به مصداق روایت، «الانسان حریصٌ علی ما منع» باعث حرص بیشتر میشود. چنانچه در خانوادهها هم خواهر و برادر، بدون کمترین بروز جنسی در کنار هم زندگی میکنند و عادی سازی رابطه، مانع از تحریک خواهر و برادر میشود.
نقد این نظریه
واقعیتهای جامعه و ویژگیهای انسانی نشان میدهد که این نظریه عملاً زمینهساز تسهیل حرص بیشتر است و ارتباطات، علاقه را تحریک و تقویت کرده و جنبههای شهوانی را به شدت بروز خواهد داد. ضمن آنکه حد و مرز ممانعت کردن از حرص نیز مشخص نیست و در هر مرحلهای میتوان گفت که حال که تا این مرحله، ارتباط عادی شده است، نباید از آن منع کرد و تحریک و منع، دو پایه حرص انسانی است که بنابراین نظریه، در هر دو پایه، شاهد تقویت و تشدید هستیم.
قاعده دفع ضرر احتمالی نیز به ما میگوید که چون قوه شهوت بسیار قوی است، لذا با بهانه اینکه احتمال دچار فساد شدن بر اساس عادیسازی روابط کم است، نمیتوان از خطرات جدی آن کم کرد. از سوی دیگر، بسیاری اوقات، ممکن است یکطرف به خودش مطمئن باشد و بر مبنای آن به عادیسازی ارتباط اقدام کند. لیکن برای طرف مقابل، سوء تفاهم بوجود آید.
ضمن آنکه در رابطه زن و مرد، بخشی از آن خودآگاه بوده ولی بخش عمدهای از آن، ناخودآگاه بوده و در نتیجه آن، تبادلات عاطفی ناخواسته صورت میگیرد که اغلب، در خصوص کار قضاوت نمیشود و بدون فکر از آن تقلید میشود.
نظریه مورد پذیرش
عبارت «عاشروهن بالمعروف» با توجه به سیاق آن، صرفاً مربوط به همسر نبوده و کل زنان را در برمیگیرد و به عنوان قاعدهای عام، تمام ارتباطات را در برمیگیرد. اینکه علامه طباطبایی از آن به عنوان «اصل» سخن میگویند و معروف را به عنوان عرف پسندیده جامعه و شرع توصیف میکنند، نشان میدهد که اگر در خصوص مسئلهای شک کردیم، اصل آن است که چنانچه عرف و شرع آنرا میپذیرد، قابل انجام است به نظر ما میتوان در کنار عرف، عقل و شرع، میتوان از طبع نیز سخن گفت. چرا که طبیعت زن و مرد، با عقل و شرح همخوان است.
با این نظریه میتوان بسیاری از تعارضات خصوصاً در سیره عملی معصومین صلوات الله عليهم اجمعين را حل کرد، نظرات بزرگان نیز در مخالفت در مواردی و موافقت در موارد دیگر نشان میدهد که معروف در شرایط مختلف قابل تغییر است. البته گاهی اوقات عقل و شرع، امری را جایز میدانند ولی طبع فرد از سخن گفتن با یک نفر احساس تلذذ و از فرد دیگر در همان شرایط، احساسی نمییابد. این نشان میدهد که طبع افراد هم با افراد و شرایط متفاوت، تغییرپذیر است و باید آنرا نیز معتبر دانست.
همچنین باید دید آن ارتباط رحجان و داعیه عقلانی دارد یا خیر؟
کلیات مبحث عفاف و حجاب
سرکار خانم دکتر مریم حاج عبدالباقی، دارای دکترای علوم قرآن و حدیث از دانشگاه تهران بوده و مسئولیتهای همچون عضویت در هیئت علمی دانشگاه آزاد واحد تهران شمال و سرپرستی دفتر فرهنگ دانشکده الهیات این دانشگاه را بر عهده دارند. از ایشان مقالات متعدد علمی در موضوعاتی همچون حجاب، بررسی جایگاه قطع در تفسیر، سیمای رسول اکرمصلي الله عليه در سوره احزاب و... به چاپ رسیده است.
سرفصلهای بحث
الف) بحث نقلی
1. توصیه به حیا و عفاف در قرآن
1ـ1. معاشرت و رفت و آمد
1ـ2. وظایف فردی
ـ مشترک بین زنان و مردان
ـ مختص به زنان
2. اشاره به فلسفهی حکم و حکمت آن در قرآن کریم
3. استثناهای حجاب و پوشش
4. فطری بودن پوشش
ب) بحث عقلی
1. عقلاء عالم، ضرر کوچکتر را برای دفع ضرر بزرگتر میپذیرند.
2. احکام تابع مصالح است نه علل.
3. هر چه چیزی آسیبپذیرتر باشد در پوشش سختتری قرار میگیرد.
ج) بحث تکمیلی
1. حجاب و عفاف، جزئی از کل نظام اسلام است.
2. پوشش، یک جزء از کل نظام عفاف است.
3. حجاب، حریص نمیکند (پاسخ یک شبهه)
4. حجاب یک فداکاری از سوی زنان نیست بلکه ...
نگاه اجمالی به بحث
الف) بحث نقلی
توصیه به حیا و عفاف در قرآن دو بعد دارد:
1. معاشرت و رفت و آمد: عدم و ورود به خانهی غیر مگر خانههای عمومی، عدم استیناس در گفتگو، از پس پرده و حریم گفتوگو نمودن، عدم اجازهی ورود به حریم خصوصی والدین
2. وظایف فردی:
1ـ2. وظایف مشترک بین زنان و مردان در مورد نگاه و دامن و ناموس
2ـ2. وظایف اختصاصی زنان در مورد گفتار، راه رفتن، پوشاندن بدن و سر
اشاره به فلسفهی حکم و حکمت آن در قرآن کریم
در آیات 32، 53، 59 احزاب و 30 نور اشاراتی در این مورد وجود دارد.
استثناهای پوشش در آیات 31 و 60 سورهی مبارکهی نور
پوشش امری فطری است.
ب) بحث عقلی
1. عقلا عالم، ضرر کوچکتر را برای دفع ضرر بزرگتر میپذیرند... پوشش مصونیت و پیشگیری است و محدودیتی که در این زمینه برای زن به وجود میآید برای کسب آزادی بزرگتر و دفع ضررهای عظیمتر مثل سوء استفادهی جنسی است.
2. احکام تابع مصالح است نه علل. اگر رابطه علی باشد نباید مورد تخلف داشته باشد؛ امّا اگر مصلحتی باشد، یک مورد یا چند مورد هم کافی است.
3. حریم در هستی. هر چه چیزی آسیبپذیرتر است، در پوشش سختتری قرار دارد مثل چشم که در پلک قرار دارد.
ج) بحث تکمیلی.
1. عفاف و حجاب باید در کنار سایر احکام الهی اجرا شوند تا پاسخ دهند.
2. بخش اصلی عفاف، آداب معاشرت و رفتار است و بدون رعایت آن، صرف پوشش کافی نیست.
3. پاسخ به شبههی «الانسان حریص علی ما منع منه»
4. حجاب یک فداکاری از سوی زن برای حفظ جامعه و کنترل مردان نیست بلکه زنان خود به اندازهی کافی از آن بهرهمند میشوند.
سؤالات اساسی بحث
1. آیا اصل حجاب موضوعی فرهنگی و تنوعپذیر است یا دارای ثبات میباشد؟ به عبارت دیگر میتوان چنین فرض کرد که حد پوشش در جوامع مختلف، به حسب فرهنگها و حساسیتهای مختلف آنان، متفاوت باشد؟
2. بدحجابی در جامعه ما چه مختصاتی دارد که آن را از بیحجابی در جوامع گذشته و صدر اسلام متمایز میسازد؟
3. موضوع حجاب، روابط زن و مرد (و به طور کلی موضوع عفاف) در جهتگیریهای کلی، سیاستگذاریها و برنامهریزیهای نظام اسلامی چه جایگاهی دارد و آیا اصولا چنین موضوعی واجد اهمیت است؟
4. مسئولیت حکومت اسلامی و قوای مختلف آن در ساماندهی پوشش و حجاب چیست؟ به عبارت دیگر آیا اصولا حکومت وظیفهای در این قبال دارد؟ وظیفه حکومتی در حد نظارت و دیدهبانی است یا دخالت مستقیم و عهدهداری؟ و آیا دخالت حکومت صرفا زمینهسازی برای تمایل به حجاب است یا به جعل قوانین تشویقی و تنبیهی و مجازاتها هم تسری مییابد؟ آیا اشکالات ناشی از دخالت دولت، اشکالات ذاتی است یا میتوان دخالت حداکثری دولتها را پذیرفت اما سامانه دیگری برای آن ترسیم نمود؟
5. شرایط وجوب دخالت حکومت در موضوع حجاب چیست؟ آیا جواز دخالت حکومت در موضوع حجاب منوط به رضایت عمومی یا پذیرش عقلای زمان و یا جامعه کارشناسی است؟
6. با وجود آنکه غرض از تشریع احکام شرعی، از جمله حجاب، آن است که مؤمنان به اختیار خود راه درست را برگزینند، چرا حکومت اسلامی با دخالت خود، راه را بر اختیار مردم میبندد و آزادی آنان را محدود میسازد؟
7. با وجود آنکه تجربه کشورهای مختلف از جمله کشورهای اسلامی نشان میدهد که هر چه محدودیتها کمتر باشد حساسیتهای جنسی جامه نیز کاهش مییابد. دلیل اصرار دولت بر محدودسازی پوشش بانوان چیست؟
18. اگر الگوهای توسعه نقش مهمی در توسعه ابتذال دارند پس چرا کشورهایی چون مالزی که در الگوی توسعه پیشرفتهتر از ایران هستند با چنین حدی از تظاهرات جنسی در جامعه مواجه نیستند؟
9. فراخوان زنان به حضور اجتماعی توسط مسئولان نظام، بدون ارائه الگویی روشن از مشارکت اجتماعی متناسب با جنسیت، چه تأثیری در مفاسد اجتماعی از جمله هرزهپوشی و روابط سهلانگارانه داشته است؟
10. تأثیر رسانههای عمومی بهویژه سیما در موضوعاتی چون پوشش بانوان، رفتارهای جنسی، روابط زن و مرد، اخلاق فردی و اجتماعی، غیرتمندی و همبستگی اجتماعی چیست؟
11. چگونه میتوان حجاب را به یک ارزش درونی و خواسته عمومی تبدیل نمود؟
12. چگونه میتوان زمینههای تحریک جنسی در خانوادهها و مدیریت مدلهای لباس چگونه انجام شود تا به جای ترویج ابتذال، به توسعه عفاف بیانجامد؟
کلیات بحث فمینیسم و نقد آن
دکتر محمدتقی کرمی قهی، دارای تحصیلات دکترا در رشته فلسفه و کلام اسلامی و دروس خارج حوزهی علمیه بوده و دارای مسئولیتهایی از جمله مدیریت پژوهش و نیز ریاست شعبهی تهران دفتر مطالعات و تحقیقات زنان میباشند. ایشان علاوه بر تألیف دهها مقالهی علمی، به عنوان کارشناس مباحث زنان مورد مشاوره نهادهای مختلف حکومتی و مراکز علمی ـ پژوهشی میباشند.
سرفصلهای فمینیسم و نقد آن
اهمیت بحث:
تأثیرات فمینیسم در حوزههای مختلف علوم
تأثیرات فمینیسم در ساختار فرهنگ و سیاست جهانی
تبلیغ قرائتهای مختلف فمینیستی در داخل کشور
تعریف فمینیسم:
تقسیمبندی تاریخی فمینیسم:
موج اول: 1780 تا 1920 فمینیسم لیبرال
موج دوم: 1960 تا 1980 گرایشهای موج دومی
موج سوم: 1980 به بعد پستمدرنیسم
تقسیمبندی گرایشی:
ـ فمینیسم لیبرال:
منشأ تبعیض؟
راهبرد
ـ فمینیسم مارکسیستی:
منشأ تبعیض
راهبرد
فمینیسم سوسیال:
منشأ تبعیض
راهبرد
فمینیسم پستمدرن:
منشأ تبعیض
راهبرد
آموزههای مهم موج دومی:
ـ تفکیک نقش جنسیتی، جنس
ـ پدرسالاری یا مردسالاری
نقد:
ـ توجه به ریشههای تاریخی جنبش فمینیسم
ـ توجه به مبانی نظری جنبش فمینیسم و مقایسه آن با نگاه دینی
ـ نقد آموزههای اصلی فمینیسم
ـ نقد پیامدها
نگاه اجمالی به بحث فمینیسم
گرچه به علت پیچیدگی مبحث فمینیسم و وجود همزمان جریانهای متعارض و موازی، دادن تعریف مشخص از جنبش فمینیسم کاری مشکل و نزدیک به محال است ولکین بطور خلاصه میتوان حد اشتراک تمام گرایشهای فمینیستی را در تلاش برای اصلاح وضعیت نامطلوب زنان در سراسر دنیا و برجستهسازی موضوع زنان دانست. این جنبش در ساختار فرهنگ و سیاست جهانی نقش بسزایی ایفا نموده و در برخی حوزهها از جمله نفی نقشهای متمایز جنسی و نیز گسترده نمودن جنبشهای فمینیستی در میان اقوام و فرهنگهای مختلف، موفقیتهای بسیاری کسب نموده است.
از لحاظ تاریخی میتوان این جنبش را چنین تقسیم کرد:
موج اول: که از 1780 تا 1920 میلادی ادامه یافت. مهمترین گرایش در این موج، گرایشات فمینیسم لیبرال بود. آنان از اینکه ارزشهای مدرنیته به مردان اختصاص یافته، ناخرسند و خواستار فرصتهای برابر تحصیلی، سیاسی و... شدند.
موج دوم: از 1960 آغاز و تا 1980 میلادی رواج داشت. ادعای اصلی آنان این بود که مردان در تمام طول تاریخ به زنان ظلم و ستم کردهاند و در طی 150 سال اخیر، مبارزه زنان با این ظلم و ستم اوج یافته است. آنان معتقد بودند اکنون نوبت آن است که با براندازی نظام مردسالار، باید زمینه آن فراهم شود تا زنان به عنوان جنس برتر باشند. تفکیک میان جنس و جنسیت و تساویطلبی از مهتمرین آموزههای موج دوم فمینیسم بود. در موج دوم، خواستها و مطالبات توسعه یافت و به حوزههای علوم اجتماعی، سیاست و ... گسترش پیدا کرد.
موج سوم: از 1980 میلادی به بعد؛ این موج به پست مدرنیسم یا فمینیستهای تفاوت، مشهورند. این موج در پاسخ به اشکالات روانشناسان که معتقد بودند تفاسیر موج دوم از آنان قابل دفاع نیست، به وجود آمد. البته کمکم جنبش فمینیسم در این دوران، از تب و تاب افتاد و به جریان آکادمیک تبدیل گشت.
آنچه شایان ذکر است تقابل اصول اساسی فمینیسم با اسلام است. چرا که میبایست فمینیسم را فرزند مدرنیته نامید. به این معنا که تمام ارزشهای حاکم بر مدرنیته از جمله اومانیسم، سکولاریسم، فردگرایی و سرمایهداری، مورد قبول فمینیسم واقع شده است. لذا توجه به ریشههای تاریخی این جنبش و دقت در مبانی نظری آن، حاکی از تقابل جدی آن با آموزههای دینی است.
در مجموع باید گفت، در کنار برخی آثار مثبت جنبشهای فمینیستی که در رفع تبعیض و ایجاد امکان تحصیل و آموزش برای زنان، مؤثر بود. پیامدهای منفی آن از جمله تضعیف نظام خانواده و رواج زندگی مجردی و همجنسبازی، حتی جوامع غربی را نسبت به آموزههای آن کم رغبت کرده است.
گزارش جلسه آسیبشناسی خانواده با تأکید بر مدرنیته
خانواده در جامعه کنونی دچار آسیبهایی گردیده است که در رشد آمار طلاق، روابط اخلاقی خارج از خانواده، بروز الگوهای نامتعارف از خانواده و... خود را نشان میدهد. این آسیبها و چالش نسبت به خانواده، آسیب فراملی و جهانی است.
آسیبهای مربوط به خانواده به دو بخش خرد و کلان تقسیم میشود. آسیبهای خرد همچون طلاق، خشونت علیه زنان و ... همیشه وجود داشته است و منشأ آن بیشتر سوء رفتار افراد است.
آسیبهای کلان به این معناست که حتی خانوادههای سالم نیز دارای آسیبهایی هستند که ناشی از نهادها بوده و دیگر بحثی فردی نیست و تمام جوامع را در برمیگیرد. این آسیبها همزمان با پدیده مدرنیته رخ داده است و مدرنیته در آن نقش جدی داشته است.
لذا در ابتدا میبایست به شناخت مدرنیته بپردازیم. مدرنیته به معنای سبک زندگی مردم اروپای شمالی و آمریکای غربی است که از قرن هفدهم به بعد دچار تغییر شده است. تمام هویت مدرنیته «جدید بودن» آن نیست و به تغییر ارزشها مربوط میشود. یعنی همان تغییر غایت از حرکت به سمت رسیدن به خدا و تبدیل آن به حرکت و تغییر انسانها بر مبنای تعاریف انسانی، ارزششدن انباشت سرمایه، کاهش همبستگی، فردگرایی و... که همان ارزشهای مدرنی است که موجب تحول در سبک زندگی، خصوصاً در حوزه خانواده شده است و لذا این اشکال به منتقدان مدرنیته که با تجدد مخالف هستند، قابل پذیرش نمیباشد.
مدرنیته در ناحیه نظریهها، ابزارها، کارکردها، برنامهها و سیاستها دچار آسیبزایی است و تمام مبانی و مفاهیم آن چون اومانیسم، فردگرایی، لیبرالیسم و... مخالف خانواده است.
به طور نمونه فردگرایی به این معناست که هر فرد از آن جهت که فرد است، محور حقوق بوده و باید حقوق او پاس داشته شود و افراد راضی باشند. هر گاه حقوق فرد با سایر حقوق تعارض پیدا کرد، حقوق فردی دارای ارجحیت میباشد. لذا خانواده که محمل ایثار و گذشت از سلایق و خواستهای فردی است، در تعارض با فردگرایی است که منادی ترجیح دادن حقوق فرد بر جمع است.
از سوی دیگر سکولاریسم به معنای نگاه «این جهانی کردن» به همه امور، باعث میشود تا به خانواده به عنوان نهادی دنیوی و غیرمقدس نگاه شود. لذا دیگر صحبت از تقدس خانواده و انجام مناسک دینی برای برپایی آن، معنا نخواهد داشت و باید چنین الگوهایی تغییر یابد و دیگر نمیبایست الزامات آن همچون نحوه تشکیل خانواده از دو غیر همجنس، محترم شمرده شود.
یکی دیگر از کارهای صورت گرفته توسط مدرنیته، تفکیک قلمرو فردی از عمومی بود.
مثلاً عرصههای مربوط به ثروت و قدرت از جمله اقتصاد، سیاست و مدیریت اجتماعی، قلمرو عمومی شد و عرصه خصوصی همچون خانواده و دین صرفاً به روابط فردی محدود شد و از حوزه اجتماعی کاملاً منفک شد.
آسیب و چالش دیگر مدرنیته با خانواده، مربوط به برنامهریزی و سیاستگذاریهای دولتها نسبت به خانواده میشود. مثلاً بر مبنای فردگرایی، به جای آنکه به هر خانواده، کمک هزینههای مالی تعلق بگیرد، به افراد پرداخت میشود و این یکسانی افراد در حالی است که تحکیم خانواده، ضمانتهای اجرایی خاصی را میطلبد.
همینطور میشود که در غرب، بیشتر طلاقها به خاطر اصرار افراد بر مشاغل به وجود میآید و به محض انتقال محل زندگی، از آنجا که محل اشتغال را نمیتوان تغییر داد، از میان شغل و خانواده به انتخاب شغل دست نمیزنند.
کارکردهای دینی خانواده را میتوان به آرامشبخشی، تربیت فرزند، جامعهپذیر کردن فرزندان، ارضای غرایز جنسی و... تعریف کرد. حال اگر این نیازها توسط نهادهای رقیبی تأمین شود دیگر خانواده کارکردهای خود را از دست میدهد. مدرنیته مدام القا میکند که همه چیز نیازمند تخصص است و برای هر تخصصی نیاز نیازمند نهادی خاص میباشیم. لذا این نهادها عدهدار برخی کارکردهای خانواده میشوند و دیگر نیازی به خانواده نیست. آموزش به سیستم آموزش و پرورش و رسانه منتقل شده و رفع خصومت نیز از ریشسفیدها و خانواده گسترده به نهاد دادگاه منتقل میشود و...؛
از سوی دیگر، این تعدد نهادها، تعارضات فراوانی را نیز رقم زد و هر نهاد، توصیه خاصی را مطرح نمود که بعضاً با توصیههای نهاد دیگر دارای تعارض میباشد.
نکته قابل توجه آن است که مدرنتیه چنان تسلط و سیطرهای دارد که از آن گریزی نیست. گرچه جامعه ایرانی به طور کلی تحت تأثیر مدرنیته قرار نگرفته ولکین در مرحله گذار، تأثیراتی از آن پذیرفته است.
راههای برون رفت از مشکلات
برخیراهکارها مربوط به سطح مدیریت کلان بوده و برخی دیگر به عموم مردم مرتبط میشود. برای حل مشکل میبایست به الگوهای بومی و احیای ارزشهای آن اهتمام نمود و از تبعیت محض از مدلهای غربی پرهیز نود. ضمن آنکه میبایست براساس قانون اساسی، از سیاستگذاری و تصویب قوانین ضدخانواده پرهیز نمود و تحکیم خانواده را به عنوان یک اصل، مورد اهتمام قرار داد.
برخورد انتخابی کردن نسبت به مدرنیته نیز از دیگر راهکارهای برونرفت از مشکلات مدرنیته است. لذا حذف سبکهای ناشی از ان، نه مقدور است و نه مطلوب، بلکه انتخاب در میان این سبکها مهم میباشد.
منابع جهت مطالعه بیشتر
آسیبشناسی خانواده (منابع مربوط به موضوع کلان خانواده)
حوراء، شماره 18
آسیبشناسی نگاه به زن و خانواده، حوراء شماره 20.
خانواده ایرانی تأملات و پرسشها، حورا، شماره 19.
راههای تحکیم خانواده در فرآیند جهانی شدن، حورا، شماره 19.
کتاب ـ اسلام و جامعهشناسی خانواده، حسین بستان
کتاب ـ بررسی فقهی حقوقی خانواده، محقق داماد، سید مصطفی
کتاب ـ حقوق خانواده، جعفری لنگرودی
کتاب ـ حقوق خانواده، حسین صفائی
کتاب ـ خانواده از دیدگاه امیرالمؤمنین، دکتر علی قائمی
کتاب ـ خانواده در اسلام، حسین مظاهری
کتاب ـ خانواده در قرآن، احمد بهشتی
کتاب ـ روانشناسی خانواده، همسران برتر، دکتر غلامعلی افروز
کتاب ـ زن و خانواده، زهرا آیت اللهی
کتاب ـ نظام خانواده در اسلام، محمدرضا سالاریفر
کتاب ـ نظام خانواده در اسلام، شریف قرشی، ترجمهی لطیف رشدی
گزارش جلسه غربشناسی
ریشهیابی تمدن غرب از یونان باستان آغاز میشود و دلیل آن، وجود آثار مکتوب از این دوران به بعد است. میتوان رویکردهای گوناگون همچون تاریخی، عقلانی، دینی و... به این بحث پرداخت لیکن مدخل بحث ما، رویکرد تمدنی است. البته برخی علت مطلع بحث از یونان باستان را به خاطر نوآوری و بهای به خردگرایی در کلیت تمدنی یونان باستان میدانند.
در دوران مسیحیت، خردگرایی موجود در دوران کلاسیک یونان باستان کمرنگ شده و خداگرایی و معنویت رونق بیشتری مییابد. کلیسا نیز در این میان حضور جدی یافته و تفاسیر مخالف خویش را به شدت سرکوب میکرد. لیکن موج تنوعخواهی، خردورزی و... در رنسانس چندان شدت گرفت که کلیسا دیگر توان مقابله با آن را نداشت. چنین بود که حوزه ایمان جدای از عقل و خرد شد و مسیحیان مؤمن، مسیر خود را جدا کردند و ایمانگرایی را وجهه همت خود قرار دارند.
جریان اصلاحی دینی، مفاهیم و برداشتهای رایج انجیل و کلیسا از نپذیرفت و خواستار بازتعریف این مفاهیم شدند. مفاهیمی چون زهد و انتخاب میان دنیا و آخرت که مبنای فعالیت کلیسای کاتولیک بود، مورد مناقشه در جریان اصلاح دینی قرار گرفت. لیکن به علت زیادهروی در مسیر اصلاحات، کلیسا به مظهر نظامسرمایهداری تبدیل شد و ثروت و قدرت، توجیه دینی یافتند.
مفاهیم دینی، اعتبار ویژهای به تجربهی حسی دادند و چون بسیاری از تصاویر مربوط به خدا و دین قابل تجربه نبودند مورد خدشه قرار گرفتند.
دیدگاه تجربهگرایی موجب دنیاگرایی شدید گردید.
از سوی دیگر جریان عقلگرایی، اسلوب و معیار ریاضی را مبنای تمامی محاسبات و افکار قرار داد و مکتب سودگرایی که معتقد است تمام افعال و سکنات میبایست بر مبنای سود مشخص و قابل محاسبه باشد، شکل گرفت.
شکگرایی نیز موجب گردید در تمام آموزهها افکار و عقاید، تردید شود و مبنای جدیدی که معتقد بود که «چون من شک میکنم و شک وجود دارد، پس من هستم» و «من» باید به برطرف نمودن این شک اقدام کنم و ذهنیت من اصل خواهد بود و تمام واقعیتهای خارجی، تا وقتی که در ذهنیت من قرار نگیرد، معتبر نخواهد بود. این مبنا، انسان را محور کائنات قرار داد و همه چیز میبایست تحت سیطره انسان قرار میگرفت. همین نگاه تمدنی، علوم مدرن را شکل داد و تمام انگیزههای دینی و سنتی را از حوزه علم خارج گردید. حوزه دانش و ارزش نیز از یکدیگر منفک شدند و قلمرو خصوصی از عمومی جدا شد. مدرنیته حاصل از مکاتب فکری فوق، دارای 5 ویژگی است:
ـ انسان در مرکز کائنات قرار میگیرد.
ـ عقلانیسازی دکارت به حوزة علوم سیاست راه پیدا میکند و آموزههای دینی و ماوراء الطبیعی دیگر نقشی در زندگی نداشتند.
ـ جهان متافیزیکی به عنوان اموری خارج از فهم و درک، مورد انکار قرار گرفت و دیگر بعنوان مثال سخن از خدا، جایگاهی در امور شخص نداشته و فقط یک پیوند عاطفی ایجاد میکند.
برای انسان مدرن، تکنولوژی و غلبه بر طبیعت، آمال و آرزو شد.
ـ انسان سکولار به عنوان موجودی مستقل، خودمختار و اخلاقی تعریف شد.
بر این اساس سکولاریسم، را میتوان جوهره تمدن غرب دانست. برخی سکولاریسم را به جدایی حوزه دین از سیاست و اجتماع دانسته که به آن سکولاریسم حداقلی گویند. در سکولاریسم الحادی (حداکثری) نه تنها دین از حوزه سیاست جداست بلکه دین اساساً ساخته بشر است و جز این دنیا، دنیای دیگری نیست. سکولاریسم دیگری نیز تحت عنوان سکولاریسم استحالهگرا ترسیم شده است که براساس این برداشت، سکولاریسم هم با الحاد سازگار است، هم با دین؛ یعنی خدایی باشد یا نباشد، در تعریف و ترسیم طریق سعادت هیچ دخالتی ندارد.
پیشفرضهای مبانی سکولاریسم:
ـ هستیشناسی: براساس این مبنا، سکولاریسم معتقد است یا جهان دیگری غیر از جهانی که در آن زندگی میکنیم وجود ندارد یا اگر هم باشد، دخالتی در این جهان ندارد.
ـ انسانشناسی: در حوزه انسانشناسی، انسان را مستقل و خودبنیاد میداند و امور ماوراء این جهان، چه باشند چه نباشند در سرنوشت انسان دخالتی ندارند.
ـ معرفتشناسی: شناخت و معرفت نسبت به اشیاء و امور در جهان هستی، مستقل از هر گونه امور ماورائی است. لذا وحی به عنوان یک منبع معرفتی طرد میشود.
ـ جامعهشناسی: انسان ابزارهای لازم را برای اداره این جهان در دست دارد و هدایت جامعه نیازمند علل و عوامل ماورائی نیست.
تمام مکاتب فکری غرب، برآمده از این پیش فرضهاست و همه چیز را این دنیایی تفسیر میکنند. آزادی را نیز بدون هر گونه محدودیت تفسیر کردند.
فمینیستها نیز بر اساس همین مبانی بود که قائل به ایجاد دنیای جدید از ابتدا و برخلاف تعاریف مردسالاری شدند. حتی دانش را نیز معرفت مردانه دانسته و به ستیز با آن پرداختند. در حقیقت، فمینیسم در حوزه سکولاریسم و درون آن به عنوان جوهره تمدن غرب، به فعالیت پرداخت.
در مجموع باید غرب را به عنوان یک تمدن شناخت و تمایزی میان آن و غرب سیاسی قائل شد. جوهره تمدن غرب نیز سکولاریسم است. سکولاریسم نه با دین ستیز کامل دارد و نه با الحاد سر جنگ دارد و با هر دو، تلاش میکند همخوان باشد. تمام مکاتب و ایدئولوژیها نیز از دل مبنای سکولاریسم برخاستند.
حال این مکتب با دیدگاه اسلام که خدا را غیر قابل تفکیک از انسان میداند و خدا را حاکم بر تمام کائنات توصیف میکنند، قابل مقایسه نیست.
گزارش جلسه اخلاق جنسی
به هر جامعه و تمدنی که نگریسته شود یکی از بارزترین جلوههای آن؛ نمودهای اخلاق جنسی به دلیل ظاهر بودن؛ جذابیت و سایر ویژگیهای آن است.
یکی از چالشهای جدی هم در همین حوزه است و لذا توجه به آن اجتنابناپذیر است.
در جامعهشناسی نیز به عنوان یک عامل تأثیرگذار در ارتباطهای اجتماعی به آن پرداخته میشود.
همینطور در روانشناسی نیز به طور گسترده به آن توجه میگردد.
از سوی دیگر در حقوق کیفری تحت عنوان جرائم علیه عفت عمومی؛ مورد بحث قرار میگیرد. لذا بحثی است فرابخشی و دارای جنبههای مختلف.
لیکن ما از منظر اخلاقی و تاریخی به آن میپردازیم.
ظرف و شرایط زمانی طلوع اسلام در جامعه جاهلیت نیز یکی از فاکتورهای مهم در بحث ما میباشد. ضمن آنکه سیر تحولات تاریخ غرب نیز در این بحث اثرگذار بوده و باید به اخلاق جنسی جدید محصول غرب توجه داشت.
سوال این است که آیا اخلاق جنسی غرب قابلیت آن را دارد که در جامعه ما نیز اتفاق بیفتد؟
پاسخ این است که میبایست دید آیا خصوصیات تمدنی غرب نیز در جامعه نیز وجود دارد؟
در مسیحیت نسبت به ازدواج و غریزه جنسی چندین دوران قابل ترسیم است.
چنانچه پولس قدیس از حواریون مسیحی معتقد بود که پیروانش برای تمرکز در عبادت خداوند بهتر است مجرد بمانند ولی اگر به گناه میافتند ازدواج ایرادی ندارد.
این اندیشه در کلیسای کاتولویک تقویت شد و براساس آن «تجرد امری مقدس دانسته شد.
حتی برخی از کشیشان مسیحی در تمام عمر خود یکبار هم حمام نرفتند و نظافت را باعث تحریک قوای جنسی میدانستند.
البته در کلیسای ارتودکس؛ براساس این مبنا که هر انسانی امکان رستگار شدن را دارد به منظور تکثیر نسل ازدواج را جایز شمرده و به آن اهتمام میکردند.
از آنجا که ازدواج امری نامقدسو تعدد زوجات و طلاق نیز در مسیحیت ممنوع بود؛ لذا کلیسا مجبور شد تا حدودی با روابط نامشروع جنسی با مساحمه برخورد کند.
در واقع گرچه به لحاظ حقوقی ازدواج را مجاز میدانست لیکن از لحاظ اخلاقی به شدت آن را مذموم تلقی میکرد.
در مقابل این دیدگاه؛ شخصیتهایی همچون فروید به مبارزه پرداختند.
او با بیان نظریهای؛ به لزوم آزادی روابط جنسی به منظور جلوگیری از اختلالات شخصیتی و روانی تأکید کرد.
البته او هم معتقد بود که زن باید به شوهر وفادار باشد و مرد هم با زن شوهردار ارتباط جنسی نداشته باشد و ارتباطات آنان براساس رضایت دو طرفه باشد. حتی او هم معتقد به همجنسبازی نبود.
راسل نیز نظرات فروید را تکمیل نمود و بر محبتآمیز و عاشقانه بودن روابط زن و شوهر تأکید کرد.
تا این دوران که میتوان از آن به موج دوم تعبیر کرد سخن از روابط همجنسان نیست.
لیکن موج سوم که با آغاز جنبش فمینیسم همراه بود در ضمن طرد تفاوتهای جنسیتی و مبارزه با سلطه مردانه تلاش کرد تا القاء کند که باید بهگونهای عمل کرد که زنان حتی در روابط جنسی نیاز به مردان نداشته باشد.
این جا بود که همجنس بازی مطرح شد.
این چنین بود که راه کلیسا از راه جامعه جدا شد؛ به طوری که در جامعه غربی فقط یک ازدواج به عنوان ازدواج رسمی و کلیسایی معتبر دانسته شد و یک ازدواج دیگر به عنوان ازدواج مدنی که دارای محدودیت نبود و البته برخی از آثار ازدواج رسمی را نیز داشت، رایج گشت.
چون طلاق از منظر کلیسا ممنوع بود؛ ناگزیر شدند کمکم به جدایی بدنی قائل شوند که در آن زن و مرد با هم یک زوج محسوب میشدند ولی از لحاظ بدنی از هم دور بودند.
مجموع این مطالب نشان میدهد که تفکر و بنیانهای غربی که جدا از تفکر مسیحیت نیز نبود؛ دچار مشکلات جدی بود.
در مقابل؛ اسلام به غریزه جنسی به عنوان غریزهای پلید نگاه نمیکرد و آن را دارای کارکردهای مهمی میدانست.
از جمله اینکه بقای نسل؛ نیازمند ضمانت اجرایی تکوینی بود و ازدواج و غریزه جنسی عهدهدار آن گشت.
از سوی دیگر چنانچه در کلام امیرالمؤمنین نیز هست یکی از آثار غریزه جنسی چشیدن لذات اخروی است تا تجربهای از آن نعمات درک شود.
چنانچه مشاهده میشود اسلام نه تنها غریزه جنسی را مذموم نمیداند؛ حتی برای سلوک معنوی نیز برای آن کارکردهای قائل شده است به طوری که تعالی انسان نیز از مسیر مبارزه با چالشها عبور میکند و غریزه جنسی به عنوان یکی از مسیرهای آزمون الهی از بندگان به ایفای نقش میپردازد.
لذا اسلام برای غریزه جنسی و ازدواج؛ ارزش ذاتی قائل است و به همین دلیل است که با رهبانیت به مخالفت برمیخیزد و طلاق؛ ازدواج موقت و تعدد زوجات را جایز شمرده است.
از سوی دیگر تدابیر بازدارندهای نیز برای جلوگیری از تهییج شهوت در نظر گرفته است.
کلیات مباحث حقوقی زنان
سرکار خانم فریبا علاسوند، دارای تحصیلات حوزوی خارج فقه و اصول بوده و از اعضای کادر علمی دفتر و عضو شورای فرهنگی ـ اجتماعی زنان میباشند. ایشان ضمن تدریس در جامعهالزهراءسلام الله عليه و حضور در مجامع علمی و کارشناسی و سفرهای تبلیغی داخل و خارج از کشور به تألیف 4 کتاب با عناوین «زنان و حقوق برابر»، «نقد و بررسی کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان»، «زنان و سیره پیامبر اعظم صلي الله عليه و آله» و «زنان در موازنه حق و تکلیف» و نیز تألیف 30 مقالهی چاپ شده در نشریات پرداختهاند.
نگاه اجمالی به بحث
از قرن شانزدهم به بعد بنیانهای مهمی از نظریههای حقوقی، اجتماعی و سیاسی دچار تحولات جدی گردید. تکلیف گرایی جای خود را به حق محوری داد و سود و لذت به عنوان محرکهای مهم در فعالیتهای فردی و اجتماعی بشر، پذیرفته شدند. نفی غایتمندی عالم علاوه بر آنکه حکمتآمیز بودن حلقههای مختلف چرخه حیات را انکار میکرد، موجب نفی رابطه ارگانیک بین اجزای عالم شد. این امر نیز بعدها در نظریههای فلسفی جای خود را به بینظمی ذاتی طبیعت و در نظریههای اجتماعی به ضرورت ایجاد نظم مصنوعی در اجتماع تحت عنوان پروژه «عقلانی کردن» آن داد.
در بستر رخدادهای حقوقی مهم، علاوه بر امور پیشین میتوان اضمحلال نظریه «حقوق طبیعی» و جایگزین شدن قرار داد و توافق (حقوق وضعی) به جای آن و همچنین سیطره پوزیتویسم در عرصه حقوق نام برد.
حقوق پوزیتویستی با «حقوق مثبت»عبارت از آن دسته حقوقی است که فقط مرد را برخوردار میکند و بر گستره آزادی و آسایش او میافزاید و البته کمترین اصطکاک و تزاحم را با حقوق افراد دیگر دارد.
فردگرایی، انسانمحوری، سیالیت و تغییر، جزو لوازم حقوق مدرن است که با هر گونه عامل ثابت در ستیز است. در مقابل، نظام حقوقی اسلام دارای مختصات ذیل است: 1) طبیعت گروی و فطرتمحوری، 2) آخرتگروی، 3) کارکردگرایی بخصوص کارکردهای خاص خانواده، 4) ارزشگرایی، 5) جاهلیت، 6) واقعگرایی، 7) امکان تطابق با تحولات در عین حفظ کلیت و ثبات خود، 8) نظاممندی
در نظام حقوق و تکالیف اسلام حوزههای مشترکی وجود دارد که زنان و مردان در آنها دارای احکام یکسانی هستند. این احکام گاهی گزارههای حقوقی به معنای خاص کلمهاند و گاهی گزارههای ارزشی و اخلاقیاند. همانگونه که در هر دو عرصه گزارههای مختص و جنسیتپذیر نیز وجود دارند.
گزارههای حقوقی ـ جنسیتی فقه اسلامی بر پایه تفاوتهای طبیعی میان زنان و مردان و کارکردها و انتظارات متفاوتی که از هر دو جنس توقع میرود، استوارند.
در منابع دینی آن مقداری که حاوی تعلیل و تحلیل احکام هستند شواهدی وجود دارد که نظام حقوقی اسلام به دو امر فوق ارجاع شده است.
اگر چه ما میکوشیم که نظام توجیهی قابل قبولی از احکام اسلامی درباره زنان و مردان ارائه دهیم لیکن باید دانست که آنچه بیان میشود علتهای احکام نیستند بلکه حکمتهای آنها تلقی میشوند. احکام از علتهای خود تخلف نمیکنند ولی ممکن است که حکمتها قادر به توجیه احکام در همه موارد نباشند. برای مثال تفاوت مردان و زنان در عقل معاش که به عنوان حکمت قوامیت و سرپرستی بر خانواده ذکر شده است در همه موارد به معنای برتری مردان در این گزینه نباشد ولی به حسب نوع و برپایه اکثریت افراد این حکمت جاری است. پس حکمتها علتهای غالبی احکامند.
توان عقلانی بشر از درک همهی حکمتها و علتهای احکام عاجز است. بنابراین احکام براساس ارزیابی عقلانی ما دستخوش تحول نمیشوند. بر همین اساس است که قیاس احکام به یکدیگر از نظر فقه شیعی باطل است.
در عین حال برخی تغییرات شگرف زندگی بشری در دستگاه فقهی ما اثرگذار است و اجتهاد پویا با استفاده از مکانیزمهای متعدد درون فقهی میتواند با نیازها و پدیدههای عصر انطباق یافته و به پاسخگویی معضلات جدید بپردازد.
سوالات اساسی بحث
1. چرا در اسلام، زنان و مردان در بسیاری از حقوق با یکدیگر تفاوت دارند؟
2. نقش طبیعت، فطرت و تکوین در حقوق اسلامی زنان چیست؟ آیا از نظر اسلام، تفاوتهای حقوقی ریشه در تفاوتهای تکوینی و طبیعی دارد؟
3. چرا اسلام با برابری زن و مرد در همهی حقوق و تکالیف مخالف است؟
4. تفاوتهای حقوق اسلامی زنان با حقوق غربی و فمینیستی چیست؟
5. گفته میشود تفاوتهای حقوقی زنان و مردان در صدر اسلام متناسب با نظام اجتماعی آن روز بوده است و امروزه کارآمدی خود را از دست داده است. این ادعا چگونه ارزیابی میشود؟ آیا حقوق اسلامی زنان پاسخگوی نیاز امروز آنان است؟
6. آیا تفاوتهای حقوقی زنان و مردان که به نظر میرسد بیشتر به نفع مردان باشد، مصداق تبعیض و ستم علیه زنان نیست؟
7. حقوق فمینیستی که مبتنی بر برابری زن و مرد در حقوق است، چه میزان با طبیعت و فطرت انسانی همخوان و سازگار است؟
8. حقوق فمینیستی و غربی تا چه میزان توانسته است شخصیت واقعی زنان را احیا کند و جایگاه آنان را در جوامع غربی برتر سازد؟
9. ریشهها و منشأ تبعیض علیه زنان در طول تاریخ تا به امروز چیست؟
10. پیامدهای تبعیض جنسیتی علیه زنان چیست؟
گزارش جلسه عفاف و حجاب
بحث را با سه رویکرد پی میگیریم:
ـ جایگاه عفاف و حجاب برای افراد فاقد دین که در منظر دینی، حجاب را نپذیرفتهاند.
ـ روش طرح مسأله حجاب در مقایسه روش قرآن با روشهای رایج
ـ رویکرد عقلانی به بحث:
عقلای عام معتقدند که انسان برای رفع ضررهای بزرگ، برخی ضررهای کوچک را تحمل میکند. مثلاً برای رفتن به مدرسه، از نزدیکان دور میگردیم، ضررهای مالی را تحمل میکنیم و... لیکن عقلای عالم برای رفع ضرر بزرگتر بیسوادی، ضرورهای کوچک را تحمل مینمایند و بر رفتن به مدرسه تأکید میکنند.
در موضوع حجاب نیز ضررهایی وجود دارد از جمله صرف هزینه، ایجاد محدودیت و... وجود دارد، ولی برای رفع ضرر بزرگتر که نگاه، مزاحمت و تعرض جنسی است که باعث ایجاد عصبانیت برای زن و مرد، افراد عاقل برای رفع این ضرر بزرگ، پوشش را تأئید و تجویز میکنند. لذا حجاب را میتوان حکم طبیعی عقل دانست و پوشاندن آدم و حوا توسط برگ درختان نیز دیگر مؤید طبیعی بودن این مسأله است.
حال این سوال پیش میآید که چه لزومی دارد در مواردی که احتمال خطر کمتر است نیز حجاب رعایت شود؟ بطور نمونه برخی خویشان که نامحرم هستند، چنان به ما نزدیک هستند که اصلاً احتمال ایجاد خطر و ضرری از سوی آنان به ما نمیرود. در پاسخ باید گفت که چنان نیست که برای عقلای شدن یک چیز، موافقت صد درصدی آن با منافع نیست بلکه حتی با دفع ضرر 40 الی 50 درصدی هم عقلا باز هم آن چیز را ترویج میکنند تا از ایجاد ضرر در مواقع و موارد دیگر ممانعت شود.
این شبهه که سرکوب، ایجاد محدودیت و پوشاندن چیزهای جذاب و قیمتی باعث ایجاد تحریک بیشتر و حرص و ولع میگردد، مبنای عقلایی ندارد. چنانچه امتحان این مساله در غرب بر اثر نظرات افرادی چون فروید، نشان داد که نه تنها کم کردن محدودیت، مشکل را کاهش نمیدهد بلکه باعث تحریکات بیشتر میشود. از سوی دیگر زیاد به نمایشگذاردن یک چیز باعث احساس بیمیلی و بیرغبتی در رسیدن به درجات بیشتر آن میشود. لذا غربیان در مسایل جنسی به سمت همجنسان و در مرحله بعد، حیوانات رفتند.
مسأله دیگر این است که بیرغبت شدن دو جنس به یکدیگر خصوصاً در مسایل جنسی، نه تنها مطلوب نیست بلکه آثار منفی فراوانی را در پی دارد.
چنانچه منفی شدن رشد جمعیت و تزلزل بنیان خانواده از آثار بیمیلی دو جنس به یکدیگر است. مطلب بعدی که در جامعه رواج یافته این است که حجاب، فداکاری زن نسبت به مرد است تا او به گناه نیفتد. در حالی که این فداکاری نیست بلکه مصون ماندن و حفظ خویشتن است. قلب مرد و زن نیز با رفتارهای بدون کنترل جنسی آلوده میشود و رفتارهای با دیگران و نیز رفتارهای دیگران با بر روی قلب اثرگذار است. لذا همانطور که در رفتارهای کنترل نشده، قلب مرد آسیبمیبیند، قلب زنان نیز دچار آسیب میشود و همان حرص و ولع مردان در زنان نیز هست. لذا پوشش فداکاری یک طرفه نیست بلکه رفتاری عقلایی برای سالم ماندن قلب و حفظ خویشتن است. تمایل به مطلوبیت جنسیت بصورت کامل در زنان وجود دارد و باید کنترل گردد. در مقایسه آسیبپذیری زن و مرد نیز زنان آسیبپذیرند از مردان هستند. لذا حیا، پوشش و غیرت سه ضلع مثلثی هستند که زن و مرد را در مقابل آسیبها مصون میدارد. به همین دلیل است که نحوه پوشش زن و مرد با هم متفاوت است.
رویکرد دینی به بحث:
تعصب ما به دین، از آنجا ناشی میشود که عقل حکم میکند که میبایست در مقابل نعمات الهی، انسان شاکر باشد. لیکن در خصوص جزئیات و نحوه شکر الهی، دین است که مسیر را مشخص میکند.
یکی از محورهای مهم مورد توجه قرآن، معاشرت سالم بین زن و مرد ست. مثلاً از ورود به خانه غیر، بدون اجازه گرفتن نهی شده است. در برخورد با خانواده پیغمبر نیز خداوند به مردم دستور داده است که بدون اجازه وارد نشوید، با خانواده ایشان گرم نگیرد و زیاد آنجا نمائید و ...؛ از آیات استفاده میشود که آداب معاشرت و حفظ حریمها میان زن و مرد از آموزههای مهم دینی است. از این دستورات استفاده میشود که پوشش به عنوان نهاد و ظاهر شخصیت درونی فرد، بیانگر تلاش فرد برای حفظ آداب معاشرت است.
فرم سخن گفتن زنان با مردان، استفاده از محتوای مناسب در گفتگوها و خلوت نکردن از دیگر توصیههای قرآنی است.
ابتدا به مردان توصیه میشود که از نگاههای خیره و مستمر پرهیز کنند و سپس به زنان همین مطلب را بیان میکند.
از سوی دیگر، به مردان میگوید عورت را بپوشان و به زن میگوید علاوه بر آن زینتها را نیز بپوشاند. پاکدامنی و دوری از زنان، از دیگر دستورات مشترک به زن و مرد از سوی قرآن است. دستور دیگر قرآن که مختص به زنان است، مربوط به نحوه راه رفتن آنان است.
مقایسه روش قرآن به روشهای رایج:
قرآن در ابتدا از آزادی سخن میگوید. بطوریکه به زنان پیامبر صلي الله عليه وآله میگوید آیا میخواهید زن پیغمبر باشید یا آزادیهای دیگر را داشته باشید؟ وقتی آنان، خود خواسته و بطور آزاد، همسر پیامبر بودن را انتخاب کردند میبایست در حفظ شئون مربوط به شخصیت پیامبر نیز کوشا باشند. لذا انتخاب آزادانه مورد اهتمام است ولی چنانچه از آنچه انتخاب کردهاند و لوازم آن پیروی نکنند، باید جریمه را بپردازند. آنچه که موجب شده است آزادانه انتخاب کردن منجر به انتخاب صحیح و درست شود، علم و حکمت است.
اصل اعتدال یکی از اصول اساسی قرآن در بحث عفاف و حجاب است. چنانچه توصیهها و دستورات آن هم زنان را در بر میگیرد و هم متناسب با آن دستوراتی برای مردان صادر گردیده است. اصل گام به گام نیز از دیگر اصول قرآنی است که براساس آن، به تدریج یک آموزه به افراد منتقل میشود. لذا بوسیله بیان فلسفه شروع و پس از شفافسازی، قانونگذاری محکم را در دستور کار خود قرار میدهد.
جامعیت قرآن، عامل مهمی است که نباید از آن غفلت نمود. لذا تمام اجزای آن میبایست در کنار یکیدیگر دیده شود و چنانچه یک بخش آن مورد توجه قرار گرفته و اجزای دیگر آن مورد غفلت واقع شود، دین ناقص اجرا خواهد شد. حجاب نیز باید گام به گام و معتدل و همراه با جامعیت آن به افراد آموخته شود.
یکی از تفاوتهای وضعیت موجود جامعه ما با صدر اسلام، تفاوت کردن جایگاه حجاب و پررنگ شدن نقش آن به عنوان ابزار استحاله فرهنگی است. لذا حفظ هویت فرهنگی و ملی در گرو آن است که افراد به خویشتن خود بازگردند و اگر این اتفاق رخ دهد، حجاب و عفاف درونی خواهد شد.
گزارش جلسه فمینیسم
جلسه اول
فمینیسم در لغت به معنای «زنانه انگاشتن» و «زنانه فکر کردن» است. پسوند «ایسم» هم برای مکاتب نظری و هم مکاتب عملی استعمال میشود. لذا فمینیسم یعنی جنبشی که هم در مرحله عمل و هم در مرحله نظر، مسأله زنان وجهه همت آن است.
فمینیسم گرچه از قرن هجدهم آغاز گشت ولی از قرن نوزدهم به بعد برای آن لفظ فمینیسم را بکار بردند. سخن اصلی آنان این است که زنان همیشه تحت ظلم و ستم بودهاند و برای رفع این تبعیض و ستم باید مبارزه نمایند.
ضرورت بحث از فمینیسم از آنجا ناشی میشود که این جنبش در اکثر حوزهها، اثرگذار بوده است. لذا برای شناخت تأثیرات آن بر علوم و رخدادها میبایست این جنبش را بشناسیم. اندیشه فمینیستی در بسیاری از معاهدات و نهادهای بینالمللی نیز رسوخ کرده است. بطور نمونه در حوزه علوم انسانی، در اغلب کتب دهه هشتاد به بعد، یک فصل از کتب به موضوع فمینیسم اختصاص یافته است. همینطور تقریباً در تمام اسناد بینالمللی، بر تساوی زن و مرد به معنای فمینیستی آن تأکید میشود و بر رفع تمایز میان زن و مرد اصرار میورزند.
از سوی دیگر در جامعه ما چهار گروه وجود دارند: گروه اول فمینیستها بوده و گروه دوم کسانی هستند که میگویند ما فمینیسم را قبول داریم ولی برداشت شما را از آن نمیپذیریم. گروه سوم نیز گرچه فمینیسم را نفی میکنند ولی در واقع، پیرو آن هستند و گروه آخر نیز کسانی هستند که در قول و عمل مخالف فمینیسم هستند. در حال حاضر در کشور ما در قالب ... کتاب و مقاله به بحث فمینیسم پرداخته شده است.
شناخت فمینیسم از آن جهت دشوار است که تقریباً 30 گرایش فمینیستی با تعارضات فراوان با یکدیگر، در جهان وجود دارند. فمینیسم را از دو منظر میتوان مورد بحث قرار داد. روش تاریخی و روش گرایشی.
رویکرد تاریخی:
از آنجا که جنبشهای اجتماعی بصورت مشخص و در یک زمان معین اعلام موجودیت نمیکنند لذا تاریخ دقیق آغاز آن مشخص نیست ولی مورخین از 1750 (انقلاب صنعتی) و 1789 میلادی (تاریخ انقلاب کبیر فرانسه) به عنوان تاریخ آغاز این جنبش نام بردهاند.
پس از این تاریخها و همزمان با تحول و انقلاب در عرصههای سیاست و اقتصاد میتوان از آنها را به عنوان زمینهساز آغاز جنبش فمینیسم نام برد.
در انقلاب صنعتی تفاوتها و تمایزاتی با زندگی سنتی رخ داد. بطور نمونه مفهوم جدیدی از «کار» بوجود آمد و محل زندگی از محیط کار جدا شد. پول نیز یکی از مفاهیم جدیدی بود که در گذشته نبود. زنانی که حق کار، مالکیت، انتخاب همسر و... نداشتند، دیگر همچون گذشته که از دستاوردهای کشاورزی استفاده مینمودند، از این مزایا برخوردار نبودند و تمایزات و تفکیکهای آنان نسبت به جنس مخالف بیشتر شد. نتیجه این انقلاب صنعتی، اعتراضات زنان بود. آنان خواستار حضور فعال در چرخه اقتصاد بودند در حالیکه ساختارهای جامعه، شرایط مناسبی برای حضور آنان نداشت.
انقلاب کبیر فرانسه که همراه با تشکیل اولین جمهوری در جهان بود نیز آثاری در حوزه زنان داشت. زنان در این انقلاب پیشرو بودند و به حمایت از انقلابیون پرداختند. در این حال، قانون اساسی به تصویب انقلابیون رسید و در آن، زنان از حق رأی، مالکیت و... محروم شدند. این انقلاب از آن جهت حساسیتزا بود که در این انقلاب، بر آن تأکید میشد که انسان فراتر از بحث جنسیت، محترم است. اولین سند فمینیستی را خانم «اولین دوکوژ» منتشر کرد که در آن به عدم حق رأی زنان اعتراض شد. اما این لایحه به اتفاق آراء از سوی مجلس فرانسه رد شد.
آمریکا کشوری است که در قرن نوزدهم، پیشرفت و توسعه اقتصاد در آن سرعت بیشتری داشت و لذا فمینیسم نیز در آن کشور رونق داشت. همزمان با این شرایط، اقلیتها نیز جنبشهای خود را آغاز نموده و برای احقاق حقوق خود مبارزه مینمودند. زنان نیز به خاطر حسن نوع دوستی، به حمایت از جنبشهای اقلیت میپرداختند. چون جنبش اقلیت، حمایت زنان از خود را چندان خوشایند نمیدانست از حمایت زنان از خود بیزاری جستند. چنین بود که زنان احساس نمودند که اول باید از حقوق خود دفاع کنند و سپس به دفاع از حقوق دیگران بپردازند.
از 1920 تا 1960 میلادی زنان دارای برخی از حقوق همچون حق رأی شدند ولی همچنان این جنبش، همچون آتش زیر خاکستر میماند. آنان برای آزادی اجتماعی و حقوقی و تلاش برای برابری تلاش میکردند.
فمینیسم لیبرال: آنان تنها عامل فرودستی زنان را محرومیت آنان از فرصتهای برابر میدانند. آنان اعطای فرصتهای برابر را موجب حضور جدیتر زنان در عرصههای گوناگون دانسته و معتقد بودند که حضور آنان باعث اثبات توانمندیهای آنان میشود. این گرایش، پرتأثیرترین و پرطرفدارترین گرایش فمینیستی میباشد و تمام دستاوردهای فمینیسم موج اول، حاصل تلاش آن میباشد.
از 1960 تا 1980، موج دوم فمینیسم رخ داد. کشته شدن 42 میلیون نفر ـ که بیشتر آنان مرد بودند ـ بر اثر جنگ جهانی دوم که در همین دوران بود، موازنه جمعیتی زن و مرد را به هم زد.
با توجه به مشکلات عاطفی و نیاز چرخه اقتصاد به نیروی انسانی، زنان وارد عرصه اقتصادی شدند و شرایط جدیدی پیش آمد.
از 1980 به بعد، فمینیسم از جنبش اجتماعی، به جنبش آکادمیک تبدیل شده است و آثار اجتماعی آن کمرنگتر گردیده است.
بررسی گرایشها
فمینیسم مارکسیتی: آنان تمام ظلمها و ستمها را حاصل ظلم طبقه فرادست (مردان) به طبقه فرودست (زنان) دانسته و براساس اندیشههای مارکس، نابودی نظام سرمایهداری و امپریالیسم اقتصادی را موجب از بین بردن منشأ تبعیض میان زنان و مردان میدانستند.
نکته حائز اهمیت این است که سایر گرایشات، با فمینیسم لیبرال و مارکسیستی مخالف بودند و علت مخالفت را حسرت زنان این گرایش برای رسیدن به جایگاه مردان میدانستند. از سوی دیگر فمینیسم مارکسیستی را به علت منحصر دانستن علت ظلم در نظام سرمایهداری و بیتوجهی در نقش جنسیت در ظلم علیه زنان، دچار کور جنسی میدانستند. حال آنکه فرودستی زنان در دوران پیش از نظام سرمایهداری وجود داشته است.
فمینیسم رادیکال: نظام مردسالار را منشأ ظلم و تبعیض علیه زنان مینمودند. آنان مردسالاری را نظامی منسجم و دارای هدف که تمام اجزای آن ستم علیه زنان را دنبال میکند، تعریف میکردند. بطوریکه زنان در خدمت نظام مردسالاری هستند و مردان هستند که منافع را کسب میکنند.
فمینیسم رادیکال، راه مبارزه با فرهنگ مردسالار را انقلاب و یا قهر تلقی میکردند. انقلاب را به این نحوه تفسیر میکردند که با انسجام زنان، یک تشکل صنفی برای حقاق حقوق زنان ایجاد شود. از سوی دیگر، با قهر کردن، مردان نیازمند زنان میشوند و تقاضاهای مردان از زنان، باعث میشود که آنان بتوانند امتیازاتی را کسب کنند.
فمینیسم سوسیال: از ترکیب فمینیسم مارکسیستی و لیبرال این گرایش بوجود آمده است. آنان زنان را هم از ناحیهسرمایهداری و هم از ناحیه نظام مردسالار دچار مشکل دانسته و سرمایهداری را موجب تقویت ظلم نظام مردسالار عنوان مینمودند.
فمینیسم پست مدرن: این گرایش متأثر از نظریه پستمدرنیسم که معتقد میباشد تمام نظامهای فکری از جمله دین، اسطورهها، فلسفهها و الهیات به بن بست رسیده است. لذا هیچ طرحی کلی و جامعی برای تمام انسانها وجود ندارد. بلکه حقیقت مفهومی است بومی و فرهنگی که در هر فرهنگ با فرهنگ دیگر تفاوت دارد و حقیقت ثابتی وجود ندارد.
فمینیستهای پستمدرن قائلند نسخه واحدی برای حل مسایل زنان وجود نداشته و هر یک از گرایشات دیگر فمینیستی، صرفاً دغدغه مشکلات خاص خود را داشتهاند و برای سایر زنان، برنامهای ارائه نکردهاند. چنین بود که گرایشات متعددی از آن تأسیس شد و فمینیسم محیط زیست، سیاه، اسلامی و... هر یک دغدغههای خاص فرهنگ خود را دنبال نمودند.
برخی آموزههای مهم فمینیستی:
هر یک از گرایشات، دارای آموزههای متفاوتی از گرایش دیگر میباشد.
لیکن تفاوت نقشهای جنسیتی از جنس را به جز فمینیستهای پستمدرن، سایر گرایشات قبول دارند. آنان عرصه اجتماع باعث تفکیک کارهای زنانه از مردانه توصیف مینمودند.
لذا زنانه یا مردانه شدن رفتارها در اجتماع یکی از عوامل مهم عقبماندگی زنان میشود. برخی از تفاوتها، طبیعی بوده ولی برخی دیگر محصول عرف، عادات و جبر اجتماعی است. آنان اکثر برچسبهای زنانه و مردانه را مردود دانسته و میان جنس و جنسیت، تفکیک قائل نبودند. جریان مبارزه با کلیشههای جنسیتی نیز محصول همین دیدگاه بود.
مبارزه با پدرسالاری و مردسالاری نیز یکی دیگر از نقاط مشترک گرایشات فمینیستی میباشد.
جلسه دوم
نقد آموزههای فمینیستی
نقد پیامدها و دستاوردها و نیز بررسی ادله و استدلالات آنان نیز در کنار نقد مبانی و ریشهها؛ در این قالب نمیگنجد.
نکته مهم این است که تحقق و بوجود آمدن جنبش فمینیسم در غرب؛ امری طبیعی است. چرا که آموزشهای حاکم بر غرب کاملاً مادی بوده و معنویت در آن جایی ندارد. ضمن آنکه ظلم و تضییع حقوق زنان و سلب حقوق اولیه آنان؛ بطور طبیعی نتیجه جز رخ دادن جنبش فمینیسم نخواهد داشت. گر چه ظلم و ستم نسبت به زنان ممکن است در همه جوامع وجود داشته باشد لیکن غرب آن را نهادینه کرده است و به عادت جامعه تبدیل شده است. بطور نمونه کتاب مقدس تمدن غرب (انجیل) منشاء تمام شرور عالم را زنان دانسته و فلاسفه آنان نیز بر آن تأکید میکنند.
خانواده در جوامع شرقی موجب التیام تبعیض و ظلم علیه زنان میشود اما در غرب خانواده نابود شده و ایثار و فداکاری در آن جایی ندارد. همه چیز براساس منافع مادی و کسب سود تعریف میشود. لذا خاستگاه جنبش فمینیسم و نقد آن؛ اهمیت مییابد و ایجاد آنرا طبیعی مینمایاند.
مبانی غیرالهی و صرفا مادی که محرومیت انسان را در عالم را مورد تأکید قرار میدهد موجب میشود که این جنبش در مبانی و مکاتب دینی و فراماده جائی نداشته باشند.
تفکیک میان جنس و جنسیت و نیز اهمیت مردسالاری نیز از موارد قابل نقد این تفکر است. بطوریکه بسیاری از تفاوتهای مردان و زنان به تصریح دستاوردهای متقن علمی منشأ طبیعی داشته و نمیتوان آنها را انکار نمود و صرفا محصول اجتماع و نظاممردسالار دانست.
میزان غیرقابل استدلال بودن این دیدگاههای فمینیستی خصوصا در تفکیک جنس و جنسیت در حدی بوده است که فمینیستهای پستمدرن؛ با آن مخالفت کرده و آن را از اساس باطل میدانند.
مسأله دیگر این است که چطور ممکن است نظام مردسالار در همه فرهنگها و ملل وجود داشته باشد و آیا یک مغز متفکر شیطانی در هماهنگ عمل کردن این نظامها در سراسر دنیا عمل میکند؟ بر اساس کدام شاخص میتوان اثبات نمود تمام زنان در همه فرهنگها و ملل و در کل تاریخ تحت ظلم بودهاند؟
لینکهای مرتبط