عنوان | نشست تخصصي خانواده و رسانه ملی |
اهداف |
بررسي نقشهاي رسانه ملي درخانواده و هم فکري، تبادل نظر و دستيابي به ديدگاههاي مشترک |
زمان برگزاری | 1389/10/24 |
مکان برگزاری | تهران، صادقيه، سالن اجتماعات فرهنگسراي فردوس |
بحث رسانه ملی و خانواده از جنبههای مختلف قابل بررسی است. بازبینی تصویر ارائه شده از خانواده در رسانه ملی و بررسی ابعاد آن و همچنین بحث و گفتوگو پیرامون بایستههای اصلاح وضعیت موجود از جمله مواردی است که باید بدان پرداخت. یكی از اهداف كلان رسانه ملی، «مصونیت بخشیدن به اذهان عمومی جامعه در قبال اثرپذیری از موج مخرّب تهاجم فرهنگی و فكری بیگانه به ویژه سكولاریسم، گرایشهای الحادی و مادی و فرهنگ لیبرالیسم غربی» برشمرده شده است و اینجاست که ضرورت دفاع از فرهنگ متعالی اسلام در زمینه حقوق، شخصیت و جایگاه زن در خانواده و اجتماع و مقابله با طرحها و برنامههای حسابشده رسانههای وابسته به نظام سلطه برای تغییر و تبدیل این فرهنگ متعالی، با تمام قوا و با بهرهگیری از همه قابلیتها و جذابیتهای رسانهای مشخص میشود. نشست خانواده و رسانه ملی با حضور متخصصین و اندیشمندان حوزه زن و خانواده با هدف بررسی نقشهای رسانه ملی در خانواده و همفکری، تبادل نظر و دستیابی به دیدگاههای مشترک در موضوع خانواده و رسانه ملی از سوی مرکز تحقیقات زن و خانواده در فرهنگسرای فردوس برگزارشد. تاثیر رسانه برخانواده، ویژگیهای خانواده رسانهای، تصویر خانواده از مذهب، اخلاق، موفقیتها و ناکامیها و واکنش در مواجهه با مشکلات از محورهای مورد گفتوگوی کارشناسان محترم بود.
گزارش خبری
متن کامل
حجت الاسلام و المسلمین زيبايينژاد (مسئول مرکز تحقيقات زن و خانواده ):
هدف از این نشست بازبینی تصویر ارائه شده از خانواده در رسانه ملی و بررسی ابعاد آن و همچنین بحث و گفتگو پیرامون بایستههای اصلاح وضعیت موجود است. البته به دنبال بررسی موضوع از منظر تخصص خود هستیم و در مورد مباحث فنی باید متخصصین در حوزه رسانه اظهار نظر کنند.
محور اول، ملاحظاتي است که بايد در بررسي موضوع تأثير رسانه بر خانواده باید به آن توجه کرد.
اولين مطلب تفاوت نگاه خرد و کلان به تأثيرات رسانه است. گاهي برنامهاي از سيما را راحت ميتوان تحليل و نقد کرد. تأثيرات منفي و مثبت يک فيلم يا ضعف و قوت يک برنامه کارشناسي اما برخي از برنامهها يک مجموعه من حيث المجموع هستند داراي آثار و بار مفهومياند. مثلاً در يک سريال، موضوع، اختلافات خانوادگي است و کارگردان هم کار را خوب از کار درآورده است. در فيلم دوم هم موضوع اختلاف خانوادگي است و در آن فيلم هم کارگردان خوب کار کرده. در طول سال چندين سريال با موضوع اختلافات خانوادگي پخش شده است. در اينجا نمیشود با نگاههاي جزيي موضوع را تحليل کرد زيرا ضرر در مجموعه من حيث المجموع است. در تحريرالوسيله آمده که گاهي ضرر از يک اقدام حاصل ميشود و آن اقدام محرم ميشود اما گاهي ضرر از مجموعهاي از اقدامات حاصل ميشود و آن مجموعه محرم ميشد. براي مثال با يک بار سيگار کشيدن کسي معتاد نميشود خود اين مصداق محرم نيست اما اگر استمرار يابد اين استمرار محرم ميشود و ضرر دارد. در تحليل رسانه بايد نگاه کلان را مدنظر داشت. در عصر جديد که عصر انبوهسازی پیام است. یعنی دستگاههاي پيامرسان متکثر شدهاند، پيامها بطور متوالی به ذهن ارسال ميشود، بر خلاف امروز، در گذشته پيامهايي که دريافت ميکرديم اندک بود و امکان تمرکز روي تکتک پيامها وجود داشت، اما امروز به عده توالی در ارسال پیام قدرت تمرکز بر تکتک پيام از بین رفته، وقتی بر روی پیام تأمل نداشته باشید امکان تحلیل هم نخواهی داشت. اينجاست که اثر مجموع من حيث المجموع بيشتر ميشود، يعني هزار پيام را با يک فضا و يک پارادايم ذهن دریافت میکند. فضای ایجاد شده توسط پیامها دلالتهای سنگینی دارد.
نکته دوم : بررسی تأثيرات قالبی رسانه است، يعني آيا اين محتوا ميبايست در اين قالب ارائه شود يا خير؟ در يک سريال قديمي به نام دنياي شيرين، پيام کلي برنامه اين بود که پدر و مادر بايد ظرفيتهاي کودکانشان را بشناسند و استعدادهاي کودک را به رسميت بشناسند. اين پيام في حدنفسه پيام خوبي است. اما اين پيام برای والدين است نه کودک، نتيجه اين نوع پيامها به کودک اين است که کودکان در مقابل والدين سينه سپر ميکنند. به جاي اينکه والدين حد کودکان را بشناسند، کودکان در مقابل والدين صف بندي ميکنند به همين دليل است که گفته ميشود که هر پيامي را نميتوان به هر صورتي به مخاطب القا کرد.
گاهی اوقات مسئله محتواست. گاهی اوقات مدت زمان ارتباط با رسانه و گاهی فی نفسه خود رسانه. ممکن است در برخي موارد مسئله محتوا نباشد ولي همينکه فرزند ما روزي 6 ساعت مقابل رسانه بنشيند و بهترين برنامه را ببيند، و اینکه مرجع تربيتي ما و فرزندانمان رسانه باشد، براي ما مسئله باشد. از طرفی امکان دارد کسی ادعا کند که کثرت ارتباط با رسانه خودش ضد خانواده است، يعني به جاي اينکه خانواده مرجع تربيتي باشد اين مرجع عوض شده است. تضعيف والدين توسط رسانه پيام بدي است و غیره.
وقتي درصدديم تأثير رسانه را بر خانواده تحليل کنيم نبايد سراغ پيامهاي مستقيم برويم، ممکن است دلالتهاي غير مستقيم، تأثيرات بيشتري داشته باشد. بسياري از برنامههاي رسانهاي برنامه خانوادگي در رسانه با موضوع خانواده نيست اما تأثيرات آن با چند واسطه در حوزه خانواده مشخص ميشود، مثلاً وقتي انيميشنهايي را نمايش ميدهيم که در آنها حيواني صحبت ميکند و خزندهاي حرکت ميکند، بحث تکامل داروين با اين ايده جا ميافتد و ذهن بچهها با تطور انواع، گره ميخورد و اين ذهنيت، که اگر همه چيز تاريخي است چرا خانواده تاريخي نباشد، به راحتي منتقل ميشود. بحث جامعهشناسي تاريخي خانواده با نظريه داروين مرتبط است. نظريه داروين در حوزه حيوانات مطرح شد و بعد به ساختارهاي اجتماعي بسط پيدا کرد. همانگونه که تحولات موجودات، نقشة از پيش تعيينشدهاي ندارد ساختارهاي اجتماعي هم اینطور است و این دیدگاه به ساختار خانواده تطبيق داده شده است. بدين صورت که در گذشته، خانواده وجود نداشته، و خانواده از زمان مالکيت خصوصي ايجاد شده است. ابتدا ايده مالکيت زن توسط مرد متولد شده و بعد خانواده بوجود آمده است، لذا خانوده گسترده، مطابق با جامعه فئودالي، و خانوادة هستهاي با جامعة صنعتی و تنوعات متناسب با جامعه فراصنعتي شکل گرفته است. در نتيجه فرزندان ما با بستري مواجهاند که در اين بستر به راحتي ضرورت تحول مناسبات خانوادگي را آموزش ميبينند.
بحث بعد توجه به کارکردهاي متفاوت رسانه است. گاهي رسانه حامل پيام است يعني تریبونی برای اطلاع رساني است. مانند برنامههاي مستقيمي که در رابطه با خانواده پخش میشود و کارشناسان خانواده طرح بحث ميکنند. رسانه تريبون انتقال پيام است. اما گاهي کارکرد رسانه کارکرد فراغتي است. در اين کارکردهاي فراغتي که قصد سرگرمکردن مخاطب را دارد اتفاقات زيادي ميافتد. این وقایع حامل دلالتهاي مستقيم و غيرمستقيم است. براي مثال بعضي برنامهها، حس زيباييشناسي و سطح انتظارات مخاطب را تغيير ميدهند و به تبع آن هنجارهاي ارزشي هم تغيير ميکنند. برنامههاي سرگرمي چند دلالت روشن دارند. اول اينکه ما را از عالم جديت به عالم بيخيالي و از فضای حساس ما را به خلسه بيخيالي ميبرد. وقتی وارد این فضا شدیم دلالت دوم جديت را از مخاطب ميگيرند. در برخي کشورها مثل فنلاند مردم بسيار جدي هستند اما در کشور ما اينگونه نيست. آستانه تحريکپذيري ما با کشورهاي ديگر متفاوت است، علتش را باید در ارتباط خاص ما به برنامههای طنز جستجو کرد آيا نسبتي که ما با اين برنامهها برقرار ميکنيم، عزائم جدي را از ما ميگيرد؛ بطور مثال در بعضي روايات گوش دادن موسيقي جديت را از انسان ميگيرد. تأثير کمشدن جديت بر روابط خانوادگي چيست؟
نکته بعدي اين است که آیا در تحليل ضعفهاي رسانه ملي، انگشت اتهام را سراغ اصحاب رسانه و هنر ببریم؟ بهنظر رسانه و جامعه هنري ما بخشي از اين حلقههاي اتصال مربوطه هستند، اما بسياري از اشکالات مربوط به نهادهاي ديگر است. در حقیقت انگشت ابهامي را که بايد به سمت خودمان بگيريم را به سمت ديگران گرفتهایم، يعني اقداماتي که ميبايست توسط ما صورت ميگرفت را از ديگران انتظار داريم. امروز رسانه ملي ما معطل بسياري از مباحث نظريست که بايستي در نهادهاي علمي و ديني بررسي شوند.
از طرفی اقدامات مثبتي که در اين سالها انجام شده، بايد حمايت کرد و در این چند سال اخیر اتقافات خوبی در حوزههای مختلف در رسانه ملی صورت گرفته که در خانواده و اخلاق اثر گذاشته است. مثلاً سريال به کجا چنين شتابان.
رسانه ملي در کشور ما به دليل اينکه رسانه رسمي جمهوري اسلامي است، از يک مشروعيت برخوردار است. اين مشروعيت پيامهاي رسانه را داراي بار دلالتي خاص ميکند، يعني يک گروهي از مردم، پيامهاي رسانه را پيامهاي نظارتي تلقي ميکنند و به آن پيامها اعتماد ميکنند و از اين جهت حساسيت ملي در پيامرساني بيشتر است. گروه ديگري که جمعيت سياستگريز هستند و به هر دليل ژست منتقد دارند نگاهشان انتقادي غيرعاديست. در تحليل رسانه ملي بايد به اين بعد که اين رسانه، رسانه مشروعيتبخش و سياسي است توجه کرد.
نکته آخر در بخش ملاحظات، اين است که برنامههاي رسانهاي يک ضيق ذاتي دارند، يعني روال طبیعی زندگي خانوادگي و ابعاد زندگي و روابط خانوادگي برای ما روشن است و يک تصوير جامعي است اما برنامه رسانهاي نميتواند تصوير جامع به مخاطب بدهد. بنابراين به دليل ضيق تصوير، نميتواند روي تصاوير خاصي زوم کند و از زوايه خاصي زندگي خانوادگي را به تصوير بکشد. در اينجا هنرمند بخشي از صحنهها را بزرگنمايي ميکند و بخشي را ناديده ميگيرد. گاهی اوقات اتفاقاتی به تصویر کشیده میشود که در زندگی بارها اتفاق افتاده و برای ما عادیست. تلويزيون آن مسئله را به تصوير میکشد اما آن تصاوير بخشي از تمام تصویر زندگي است. بزرگنمايي به ذائقه و جهتگيريها و حساسيتهاي هنرمند برميگردد.
تأثير رسانه بر خانواده
فرض کنيد که يک خانواده مذهبی و متعادل داریم، اين خانوده خوب چه ويژگيهايي باید داشته باشد؟ این ویژگیها با تصويري که در رسانه به نمايش در میآید تطبيق داده شود. تصویر ما از روابط عادي خانوادگي، تصوير مستقيم است. بديها و خوبيهاي اعضاء خانواده را بطور مستقیم میبینم. اما در رسانه، برعکس است. رسانه واسطه در تصور ميشود، يعني من پدرم را که تا امروز مستقيم ميديدم از اين به بعد از زاويه ديد رسانه به او مینگرم. بنابراين وقتي مخاطب سريالها را ميبيند. اين احتمال وجود دارد که ديد مخاطب نسبت به اعضاءخانواده تغيير کند. یعنی این رسانه است که به مخاطب ميگويد خانواده نرمال يعني چه و خانواد ضعيف يعني چه؟ يعني ارزشهاي خانوادگي از دريچه ديد رسانه ديده ميشود.
در سريال جراحت، تصوير پدر و مادر خوب و بد زماني مشخص ميشود که دختر و پسر از بازداشتگاه بيرون آمدند و خطاب به والدينشان گفتند که ما را از دست اينها نجات بدهيد، مگر ما از پدر و مادرمان چيزي ميخواستيم. تصور ما از خانواده اين است که خانواده ميبايست به طور جامع، فرزند را تربيت کند. يعني هم هدايت، هم نظارت، هم حمايت و هم مراقبت داشته باشد، ولي اين تصوير در رسانه به تصوير ديگري به نام حمايت تبديل ميشود. اگر پدر و مادر بخواهند هدايت يا نظارت کنند، اين مسئله به شکل زشتي به تصوير درميآيد و اين تصوير به منزله مداخله و مزاحمت در زندگي جوانان تلقي ميشود. در رسانه اين آموزش به افراد داده ميشود که اگر پدر بهترين پدر هم باشد نبايد تحکم داشته باشد زيرا ساختار پدرسالارانه داراي مشکل است و تصميم پدر براي فرزندان بد است. آيا اين تصوير واقعبينانه است؟ اين موضوعی است که بايد مورد بررسي قرار گيرد. سريال فاصلهها تصوير خاصي را از پدر ارائه ميدهد و پدر خوب را پدري معرفي ميکند که مشاور باشد. تصويري که ما در الگوي ديني از خانواده داريم، ساختار عمودي است، احسان و اطاعت به والدين است که در اين رسانهها تبديل به الگوي ديگري ميشود که پدر در کنار فرزند قرار ميگيرد و نهايت مداخله او مشاوره است.
کارشناسان مذهبي در رسانهها توصيه ميکنند که با بچهها آمرانه صحبت نکنيد. وقتي فرزند در اين سيستم تربيتي پرورش يافت، وقتي به تکليف رسيد آيا اين فرزند بايدها و نبايدها رسالههاي عمليه را ميپذيرد؟ در حاليکه در فتواي بسياري از مجتهدين در بحث امر به معروف و نهي از منکر گفته ميشود که لحن بايد آمرانه باشد ولي رسانه فرزندان ما را به گونهاي تربيت ميکند که آن سيستم را پس ميزنند.
رسانهها چه تصويري از مذهب توسط رسانهها ارائه ميشود؟ مذهب در متن زندگي خانوادگي و زندگي اجتماعي قرار ميگيرد يا در حاشيه برنامههاي ديگر؟ زندگي به عنوان يک شاخه مطرح ميشود و به تعبيري مذهب به مناسک تبديل ميشود، يعني شخص نماز ميخواند و روزه ميگيرد اما مذهب در جريان روابط عادياش حضور ندارد. این تصويري که از مذهب ارائه ميشود، از همین جا مشخص میشود که کارگردان و عوامل از جامعه مذهبي هست يا خير. ميتوان حدس زد که کارگردان فيلم ستايش، از يک خانواده مذهبي در زمان جنگ يک تصوير بيروني ارائه ميدهد. آیا تصویر اقتدار و فردگرائی که از یک دختر در زمان جنگ که در خانواده مذهبی زندگی میکند ارائه میشود واقعگرا است؟ تصوري مدرن از يک خانواده مذهبي ارائه ميشود که فردگرايي خود را دارند و مذهبشان هم خواندن نماز است. تصويري که از مذهب ارائه ميشود، مذهب به معناي احساسات مذهبي است؛ تصوير کاملاً مدرنشده. در حالیکه مذهب از نگاه ما يعني اينکه خدا وجود دارد و در زندگي ما مداخله دارد؛ چه بخواهيم چه نخواهيم. ولي اين تصوير يعني اينکه ما تعلقات مذهبي داريم، همان تصويري است که در بحث سلامت معنوي در الگوهاي وزارت بهداشت دنيا در جوامع مدرن ارائه ميشود. نهايت تصوير از مذهب يعني تمايلات مذهبي. مذهب به عنوان يک امر احساسي معرفي ميشود که مابهازاء خارجي ندارد. تصاويري که از مذهب ارائه ميشود گاهي خرافاتي و غير واقعيست. براي مثال تصاويري از شيطان ارائه ميشود که واقعي نيست. ما به تصويري از مذهب ميرسيم که منهاي شريعت است. مذهب واقعي مذهبي است که درحوزه اعتقادات و اخلاق و تربيت آموزه دارد. ولي مذهب مدرن یکسری، تعلقات مذهبياي صرف تمايل است. مذهبي با الگوي يونيسفي، يونسکويي، براي هيچکس هم مشکلي ايجاد نميکند. در کنار زندگي عادي مذهبي هم باش.
در صورتيکه مذهب اصلي براي انسان گشايش و محدوديت و بايد و نبايد ايجاد ميکند، در مسير معاش و ارتباط دستورالعمل دارد. مشکل اين برنامهها اين است که مخاطب خاص دارد، يعني در مناسبتهاي مذهبي مثل ماه مبارک رمضان مخاطب مذهبي پاي اين رسانه مينشيند و اگر به اين برنامهها دل بدهد، تصويرش از مذهب مخدوش ميشود. مذهب واقعي بين ما و ديگران مرز ايجاد ميکند. حديثي از امام صادق آمده است که: کسي که به جهان آخرت ايمان دارد نبايد کفار را به عنوان دوست قرار دهد. نبايد با انسانهاي بد دوستي داشته باشد و با آنها رفت و آمد داشته باشد زيرا ممکن است از زمره آنان محسوب شود. اما آيا تصويري که از مذهب ارائه ميشود اين مرزها را محترم ميشمارد؟
وقتي از خانوادهمحوري سخن به ميان ميآيد، ارزشها و مناسبات خانوادگي مهم ميشود. استقلال فرد از بين نميرود اما به دليل ارزشمندي خانوادگي گاه تمايلات خود را محدود ميکند که آن حيثيت جمعي محفوظ بماند. يعني الگوي مشارکت اجتماعي و اقتصادي بايد در خدمت استحکام و پويايي خانواده باشد. الگوي پيشرفت علمي بايد با ارزشهاي خانوادگي هماهنگ باشد. حال رسانه چه تصويري از الگوي رفتارهاي اجتماعي و اقتصادي و تمنيات فردي ارائه ميدهد و آيا اين تصوير با ارزشهاي خانوادگي هماهنگ است؟
يکي از نويسندگان غرب ميگويد: طلاق و روابط جنسي بيرون از چهارچوب خانواده، در کشورهايي وجود دارد که تأکيد بر حيثيتهاي غيرخانوادگي بيشتر است. اما در جايي که تأکيد بر ارزشهاي خانوادگي به چشم ميخورد اين مسئله زياد نيست. تصويري که از دختران در رسانه ارائه ميشود، نوعي از تحصيلات است که در خدمت خانواده باشد يا اينکه آموزش مهمتر از خانواده است؟ الگوي ارائه شده از اشتغال چه ميزان به نفع خانواده است؟ موارد قابليت تحليل و بحث دارد.
نسبت ميان خانواده و مشکلات. خانواده با مشکلات مواجه ميشود گاهي ميتواند مشکلات را حل کند و گاهي هم نميتواند. خيلي وقتها هم با مشکل کنار ميآيد. مثلاً يک فرزند معتاد در خانواده يک مشکل است. بايد براي مسئله يک راهحل پيدا کرد اما اگر نشد بايد با اين مسئله به گونه درستي کنار آمد. تصويري که از خانواده در رسانه داده ميشود است که يا همه مشکلات به خوبي حل ميشود يا اينکه خانواده اصلاً با مشکل مواجه نميشود. رسانه نتوانسته این مسئله را به درستي نشان دهد. مثلاً در خانوادههاي معيوب، رسانه نميتواند نشان دهد که فرزندان اين خانواده چگونه توانستهاند استحکام شخصيتشان را حفظ کنند. ما چه تصويري از خانواده در مواجهه با مشکلات در خدمت آرامش خانواده ارائه ميدهيم. آيا ميتوانيم نشان دهيم که خانواده براي رسيدن به آرامش به استقبال مشکلات ميرود؟ خود اين زوجيت آرامشي مافوق آن مشکلات دارد که آن مشکلات را قابل هضم ميکند، آيا ما توانستهايم اين را نشان دهيم؟ نتيجه اين ميشود که ما مشکلات خانواده را نشان ميدهيم ولي صميميت و آرامش خانواده که در جاي ديگري غير از خانواده وجود ندارد را به تصویر نمیکشیم و همين باعث ميشود که جوان به سمت ازدواج نرود، يعني هر بار که از خانواده سخن گفته ميشود بحث مشکل پيش ميآيد.
نکته ديگر اينکه خانواده متعادل سطح انتظارات تعديلشدهاي دارد. اگر يک تصوير آرماني دستنيافتني به دختران و پسران ارائه شود، وقتي مرد به متن زندگي برود و واقعيت زندگي را بينند زده ميشود. در صورتيکه زندگي خانوادگي در ذات خودش خاصيت دارد. خوشبختي وظيفه يک نفر نيست، هر کس خودش مسئول خوشبختي خود و همسرش است. خانواده نهايتاً کاتاليزور است. اين تصوير در مشاورههاي کارشناسي هم ديده ميشود. مشاور تصوير ايدهآل زندگي زناشويي را مطرح ميکند. نشان دادن نقطه آرماني، حد انتظارات را بالا ميبرد وقتي افراد مواجه با واقعيتها ميشوند، سرخورده ميشوند. رسانه سازگاری و رضایتمندی را آموزش نميدهد، رضایت از وضعيت موجود را آموزش نميدهد و به رسميت شناختن همسر همچنان که هست، را آموزش نميدهد.
خانواد سالم نسبت به حفظ ساختارها و الگوي تفکيک نقشها حساس است. اما خانواده رسانهاي خانوادهايست که نقشهاي جنسيتي را خوب انتقال نميدهد. البته نمايشهاي خوبي وجود داشته است اما درکنار آن، فيلمهايي وجود دارد که نقشهاي جنسيتي به چالش کشيده ميشود . مثل اينکه يک زن پليس، عامل نفوذي در يک باند جنايتکار ميشود، اين مصداق ندارد و تأثير آن مخدوش شدن تصورات جنسيتي ماست.
رسانه جايي تأثيرات خود را ميگذارد که در رصد ما نيست، يعني در حوزه مباحاتي است که ما به آن توجه نميکنيم. ما در مناسبات فردي فقهي خود، تأکيد ميکنيم که احکام پنج تاست و مکروهات و مباحات و مستحبات را ترسيم ميکنيم و فرد را در آنها آزاد ميگذاريم. حساسيت کارشناسان در اين حوزهها کم است و از همين فضاها براي ساختن برنامههاي مختلف استفاده ميشود.
خلأها و بايستههاي رفع خلأها
مهمترين مشکل ما شايد خلأ تئوريک باشد که بايد نهادهاي ديني و علمي به آن بپردازند. ما هنوز فلسفه تربيت را تدوين نکردهايم. کارشناسان آموزش و پرورش در حالي فلسفه تربيت رسمي در نظام جمهوري اسلامي را تدوين کردهاند که نظريه فلسفي تربيتي اسلامي در دستمان نيست و تخميني کار کردهايم. نه فلسفه تربيت تدوین شده و نه فلسفه هنر. اينکه هنر تا کجا ميتواند عمل کند. يکي از ابزارهاي هنر شعر است. روايت داريم که اگر شکم شخص از چرک پر شود بهتر از اين است از شعر پر شود. شعر زياد خوب نيست و کراهت دارد. اشکال شعر چيست غير از اينکه قوه خيال را بارور ميکند. اين مسئله بايد در بحث فلسفه هنر بررسي شود. عوامل جذابيت از نظر ما چيست؟ کارگرداني که فقط عامل جذابيت را سکس و خشونت و طنز و دلهره ميداند فلسفه هنر نميداند. ما نتوانستهايم عوامل جذابيت را با نگاه خود طراحي کنيم و روي آن پافشاري کنيم.
خلأ تئوريک مربوط به فقه حکومتي است. مناسبات فقهي ما ناظر به روابط شخصي هستند. اما آنجا که شئونات ما مربوط به تربيت عمومي و شئونات اجتماعي است بحث فرد مطرح نيست بلکه مصلحت اجتماعي بايد مد نظر قرار گيرد. فقه حکومتي فقهي است که مبتني بر مدار مصلحت ميچرخد، يعني حکومت نسبت به رفتار و اخلاق عمومي مسئوليت دارد و هرگونه تصرفي که حکومت بخواهد در شئونات اجتماعي داشته باشد اگر مصلحتي در آن نباشد جايز نيست. جواز تصرف در حوزههاي تربيت با ابزارهاي مختلف نيازمند احراز مصلحت است. مصلحت هم با آموزههاي ديني احراز ميشود. مصلحت يک مسئله کاملاً عرفي نيست.
مسئله بعد در حوزه مطالعات، فقدان مطالعات استراتژيک است. تحولات دنيا به چه سمتي ميرود؟ ما در آينده با چه چالشهايي مواجه خواهيم بود؟ براي حل آنها چه بايد کرد؟ نبود نگاه استراتژيک در مورد خانواده باعث ميشود که نگاه استراتژيک رسانه به خانواده هم بهدست نیايد.
خلأ بعدي خلأهاي تبديلي است. بر فرض حوزة نظر کامل شود، يعني مباحث فلسفه تربيت و فلسفه هنر هم تدوين شود، تازه خلأ ديگر، خود را نشان ميدهد که خلأ پژوهشهاي تبديلي است. يعني تبديل مفاهيم به مفاهيم کاربردي که با عينيت رابطه مستقيم برقرار ميکنند. مثلاً الگوي طلاق در قرآن، در جامعه انعکاس نداشته است. تا آخر امسال پيشبيني ميشود 120 هزار طلاق ثبت خواهد شد و يک هشتم ازدواجها به طلاق منجر ميشود. ما به افراد آموزش ندادهايم که طلاق بايد چگونه باشد؟ طوری که هم، مخاطراتش کم باشد و هم بازگشت پذير. در اين زمينه مطالعاتي صورت نگرفته است.
بحث بعدي ضرورت ايجاد اتاق فکر در رسانه است. اتاق فکري که بتواند بين عرضه و تقاضا در حوزههاي علمي از يک طرف به جامعه هنري، از طرف ديگري مخاطب و متقاضي از سوي ديگر ارتباط برقرار کند.
حمايت از حلقههاي هنرمندان مذهبي براي بالا بردن انگيرة آنان مسئلة ديگر است. هنرمند اگر انگيزههاي متعالي داشته باشد، نشاط پيدا ميکند و ميتواند خود را نشان دهد. وقتي تيم ملي نداريم تيمهايمان هم خوب پرورش نمييابند، اما اگر عرصه بينالمللي برايشان تعريف کنيم تيمهاي کوچکترهم سطحشان بالا ميآيد. اگر هنرمند انگيزه جهاني پيدا کند و حمايت شود، ميتواند پيشرفت کند.
ضرورت تعيين شاخصهاي رسانه موفق يکي ديگر از ضرورتهاست. رسانه موفق رسانهايست که مرجع تربيتي باشد يا ميزان مخاطبانش زياد باشد؟ رئيس تلويزيون آلمان از زياد بودن مخاطب سريالها در ايران تعجب کرده بود، اين در حاليست که مخاطب يک سريال در آلمان 13 درصد است. ارزشگذاريهايي که انجام ميشود، چه شاخصهايي دارد؟ نظام امتيازدهي چگونه است؟ انتظار ميرود اقدامات اساسي در مورد تدوين سياستهاي خانوادگي و جنسيتي رسانه صورت گيرد.
ميزگرد تخصصی با حضور آقايان دکتر کرمي، دکتر شالچي و دکتر کلانتري و خانم علاسوند
دکتر کلانتری (عضو هيئت علمي دانشگاه تهران)(مجری علمی میزگرد)
بحث رسانه ملي و خانواده از جنبههاي مختلف قابل بررسي است. اما مسئلهای که در اینجا خود را نشان ميدهد اين است که حوزه مطالعات زنان حرف اول را در اين حوزه زده است و بيشتر کنشگران علمي حوزه مطالعات زنان در اين بحث ورود پيدا کردهاند. اما به غير از آن، از منظر مطالعات رسانه هم ورود خوبي در اين زمينه صورت گرفته است. متأسفانه بيشتر از اينکه ايران با توجه به حساسيتهای موجود نسبت به خانواده در این زمینه پيشگام باشد در جاهای دیگر مطالعات صورت گرفته و کماکان با يک تحقيق کوچک طبق معمول بسياري از انجمنهاي بينالمللي در حوزه زنان و خانواده کار شده است. در ايران رسانة مرتبط به حوزه خانواده و اقسام رسانههاي تقويتکنندة خانواده وجود ندارد. حتي دفتر مطالعات زنان سازمان صدا و سيما، شأن تحقيقي در اين رشته نداشته است. دفاتر پژوهشي مختلف مربوط به حوزه زنان هم اگر ورود پيدا کردهاند به خاطر اضطرار يا تکليفي بوده که احساس ميکردهاند.
در هر صورت حوزه مطالعات رسانه از جمله حوزههاي مطالعاتي بوده که در بحث زنان و رسانه بطور چشمگير وارد شده است. منظر جامعهشناختي، منظر مغفول و بسیار مهمی است که در نسبت با ساير مناظر مطالعاتي میتواند ثمرات خيلي خوبي داشته باشد. خصوصاً از ادبيات نظري که در حوزه زنان و رسانه ايجاد شده، رمزگشايي کرده و نشان ميدهد که پيوندهاي تاريخي اين ادبيات نظري با متن اجتماعي چگونه بوده و چگونه هست. به علاوه ميتواند از جهت تعميم نظريات موجود در غرب به جامعه ايران، دقت ما را بالا ببرد؛ چرا که در غرب، نظريات مبتني بر يک شرايط تاريخي خاصي شکل گرفتهاند که در ايران به غلط برداشت فرازماني و فرامکاني از آنها ميشود؛ البته خود غربيها يک چنين برداشتي ندارند. به همين دليل در مقاطع مختلف تاريخي بازنمايي زن و خانواده هم در رسانه متفاوت شده است. در يک مقطعي تکيه روي فرد بوده و در مقطع ديگر، با ايدئولوژي محافظهکارانه تأکيد روي خانواده بوده است و هنوز هم در برخي کشورها که با معضلاتي مواجهاند؛ تأکيدات دوچنداني بر خانواده دارند. جامعه شناسي ميتواند اين پيوند تاريخي را نشان دهد. ميتواند نشان دهد که اقتضائات اقتصادي و اجتماعي موجب بسط و گسترش نظريات خاصي شده است که ما اشتباهاً تصورمان اين است که اين نظريات يک حالت فرامکاني و فرازماني دارند در صورتيکه اينگونه نيست و اين اتفاقاً فضا را فراخ ميکند که بتوانيم ضرورت پرداخت نظريه بومي خاص خود را مشخص کنيم.
منظر فلسفي از جمله مناظر ديگري است که به اين بحث ورود يافته است و ميتوان از اين منظر به بررسي رسانه پرداخت. همچنين باید تأثيرات ماهوي رسانه را بر روي نهادهاي اجتماعي و مشخصاً روي خانواده بررسي کرد. برخی ادعايشان اين است که رسانه تأثيرات ماهوي روي خانواده ميگذارد؛ فارغ از اينکه در چه متن ايدئولوژيکي و متعلق به چه نظام اجتماعي و سياسي باشد. اخيراً ادبيات پسا استعماري رسانه را در غرب مورد انتقاد جدي قرار داده است. اينکه چرا تمام نمادهاي مربوط به زن سفيدپوست، غربي و تمام ويژگيهاي يک زن غربي احصاء ميشود و جزء مطلوبهاي تصوير يک زن دانسته ميشود.
رهيافتها و مناظر مختلفي در پرداخت به بحث رسانه و خانواده وجود دارد. در ايران هم ولو به صورت کمرنگ اين نگاه و اين دغدغه وجود داشته است. در اسناد سازمان صدا و سيما نگاه به خانواده به شدت جدي شده است و خانواده، محور توسعه قلمداد شده و سعي بر اين است که برنامهسازي بر اين مبنا صورت گيرد و برنامه عملياتي سامان يابد. اما اينکه چه ميزان در عرصه راهبردی توانستهاند به يک نظريه منسجم باشند محل بحث است.
خانم علاسوند (عضو هيئت علمي مرکز تحقيقات زن و خانواده)
چند مسئله درباره ماهيت و ذات رسانه
در بحث ماهيت رسانه، صحبت فراوان است شايد بيشتر از داخليها، بيرونيها در رابطه با ماهيت رسانه و تأثيراتي که اين تکنولوژي بر اساس ذات خود و صرف نظر از محتوا و متن برجا خواهد گذاشت، بحث کردهاند. مارشال مکلوهان در رابطه با بررسي رسانه ميگويد معمولاً ما در تحليل مسئله رسانه، برنامههاي مختلف رسانهها بخصوص رسانههاي تصويري را مورد مطالعه و آسيبشناسي قرار ميدهيم در حالی که ده درصد مشکلات در اين برنامهها هستند و بخش مهمي از اين ده درصد به ماهيت رسانه برميگردد. شايد افرادي از اين دست که از بيرون رسانه را مورد مطالعه قرار ميدهند، معتقدند که رسانه تکنولوژيای نيست که به راحتي در خدمت اهداف متعالي مثل دين و دينداري قرار بگيرد. بسياري اوقات ما رسانه را به عنوان يک ابزار به خدمت ميگيريم. يک زماني ما معتقديم که رسانه زماني در خدمت قدرتهاي استکباري و سرمايهداران است و در خدمت مناسباتي از اين دست است پس اگر ما آن را در خدمت دين قرار داديم ميتوانيم آن را در خدمت اهداف ديني خود قرار دهيم، در حاليکه اگر کسي رسانه را درست تحليل کند و ببيند که آيا واقعاً نسبتي که رسانه با حق و باطل دارد يکسان است يا اينکه رسانه به لحاض ماهيتي و وجودي بيشتر متمايل به باطل است؟ شايد به نتجة ديگري برسد. در اين صورت فکر نميکنم که به همین سادگی بشود رسانه را به راحتي در اختيار دين قرار داد. شايد همين شتابزدگي باعث شده که ميخواهيم برنامهها را اسلام اندود کنيم و گمان کنيم که رسانه در خدمت دين قرار گرفته است. به نظر ميرسد رسانه خصوصياتي دارد که باني ميشود تا ما احساس نياز کنيم براي به خدمت گرفتن او و شناخت اينکه چقدر عملي است.
رسانه اولاً اطلاعاتمحور است؛ دانش را بخاطر مخاطب عام به اطلاعات تبديل ميکند. ميبينيم در يک بحث علمي کارشناسان تحت فشار هستند که مباحثشان را سادهسازي کنند و آنها را به تکگزارههاي اطلاعاتي تبديل کنند. شاید بتوان گفت مجال کمتري براي مانورهاي علمي و بحثهاي عميق و جدي در رسانهها فراهم ميشود؛ زيرا رسانه به يک واقعيتي به نام مخاطب وصل ميشود که رسانه را ايجاد کرده است؛ در واقع او محور رسانه است. بنابراين ملاک انتخاب و ايجاد برنامهها، ذائقه مخاطب خواهد شد. با توجه به اينکه رسانه اهدافي مثل تخيلآفرين بودن و تفنني بودن را دارد، به طور طبيعي از عناصري که ميتوانند معرفتهاي اشراقي و معنوي را در افراد ايجاد کنند، کمتر ميتوان خبر گرفت. در مباحث معرفتي ميبينيم که مخاطب کمتر با اين دسته از مطالب ارتباط برقرار ميکند. رسانه به اين دليل که برخوردار از تکنيک است و تکنيک و سطح تکنيک در برنامة رسانهاي اين است که رسانهها و برنامهها را رتبهبندي ميکند، کمتر به محتوا و متن ميپردازد. يعني رسانه متن و محتوا نيست و قبل از اينکه محتوا باشد يک تکنيک است که ميتواند يک حجاب و مانع بر سر محتوا باشد. امروزه وقتي برنامهاي پخش ميشود ديدگاهها از نظر جذابيت معطوف به مسئله تکنيک است. يعني تکنيک براي آنها حکم محتوا را دارد. اگر رسانه به اينگونه تعريف ميشود، اين دسته از باورهاي ديني که تکنيک در آنها نقش چنداني بازي نميکند، بايد از رسانه سانسور بشود. نميخواهم بگويم که يک برنامه معرفمحور با استفاده از تکنيکها ايجاد شود، ولي اين بحث مهمي است. يا بايد از جذابيتهاي تکنيکي براي ساختن يک برنامه خوب ديني يا معرفتي قلم بگيريم يا بايد آنقدر توانايي داشته باشيم که از اين ابزار در اين راستا استفاده کنيم. در واقع ارادههايي که ميتوانستند معطوف به حقايق بشوند به خاطر ماهيت تکنيکمحور به سمت جعل حقيقتها میروند و انسانها را از دنياي حقيقتها جدا ميکنند.
من فکر ميکنم معمولاً تحليلهايي که راجع به رسانه معمولاً ارائه ميشود، يا در بستر جامعهشناسي است يا روانشناسي يا مطالعات فرهنگي و يا سياسي. به نظر ميرسد که وقت آن رسيده که ماهيت رسانه را از منظر خودش بررسي کنيم. براي مثال با توجه به قدرتي که دارد و به اطراف چهارچوب ميدهد آيا ميتواند چهارچوب بپذيرد؟ رسانه معناسازي ميکند، اما ظرفيت تفکر سازي او تا کجاست؟ خيلي مواقع مفاهيم ديني داريم که در قالب ويژگيهاي شبکههاي رسانهاي قابل طرح نيست. بسياري از مسائل اخلاقي، ارزشي و ديني اساساً روي آنتن نميروند و اين باعث ميشود که ما يک حقيقت پارهپارهاي از دين بشناسيم و معارف ديني را ناچاريم تجزيه کنيم و بخشي از دين را در باور افراد بياوريم و گاهي ناچاريم دين را به باور صرف و احساسات مذهبي تقليل دهيم. اينکه ما چگونه ميتوانيم تمام دين را از ايمان و اعمال صالحه آن در قالب برنامههاي تلويزيوني بیاوریم به نظر ميرسد که قابل مطالعه و تأمل است.
دکتر کرمي (عضو هيئت علمي دانشگاه علامهطباطبايي)
بحث رسانه و خانواده در ايران
وقتي از ماهيت رسانه و از اينکه آن براي ما حقيقت، معنا، فضا و ارزش ميسازد بحث ميکنيم، به نظر ميرسد خانواده يکي از حوزههايي است که متأثر از رسانه است. باید به نکاتی توجه داشته باشیم، گاهي وقتها قرائتي از رسانه ارائه ميکنيم که بسيار وحشتناک است، يعني يک استيلاي مطلق از طرف رسانه که جامعه، خانواده و افراد در برابر آن منفعل صرف هستند و از طرفي، کساني که در عقبه مديريتي، برنامهسازي و اجرايي رسانه هستند را طوری فرض ميکنيم که يا نگاه معطوف به خانواده ندارند و يا برخي از آنها نگاههاي ارزشي و ديني ما را به رسميت نميشناسند. خود اين نگاه احتياج به آسيبشناسي دارد که چرا ما يک چنين نگاهي را به رسانه داريم. وقتي رسانه را در موضوع خانواده مورد نگاه درجه دوم قرار ميدهيم به نظر مي رسد که تمام اين مشکلات وجود دارد.
رسانه تصويري منسوخ از خانواده ايراني ارائه ميدهد و الگوهايي که در مورد خانواده ارائه میکند، با آموزههاي ديني فاصله بسيار دارند. این تفطن باید ما را به تأمل وادارد که آيا در همهجاي دنيا داستان اينگونه است يا فقط در ايران اينچنين است؟ شايد آنچه براي من پررنگتر از ساير عوامل است، پارادوکسي است که ما در آن گرفتاريم: از يک طرف ميگوييم صدا و سيما دانشگاه است، يک نگاه ارزشي و ارزشمدارانه، به صدا و سيما توسط بزرگان ما ارائه ميشود و از طرف ديگر، کارشناسان ما مخصوصاً کارشناسان مذهبي ما وقتي که رسانه را مورد آسيبشناسي قرار ميدهند، ميبينند که يکي از نهادهاي پرآسيب ما همين رسانه و صدا و سيما است. اين پارادوکس با ما خواهد بود تا زماني که ما به دو مسئله تفطن نداشته باشيم. مسئله اين است که رسانه دانشگاه است اما نگاه به دانشگاه هم که تماماً مثبت نيست. رسانه براي ما پيام خلق ميکند و افراد را جامعهپذير ميکند و براي آنها هنجار ميسازد و واقعيت ميسازد. اين جمله که رسانه دانشگاه است آيا جمله توصيفي است يا تجويزي؟ خطاي ما اين است که اين جمله را که ميتواند توصيفي باشد تجويزي با بار ارزشي ترجمه ميکنيم؛ يعني در ذهن ناخودآگاه اين ميآيد که رسانه دانشگاه مثبت است. اما عملکرد رسانه با اين واقعيت فاصله دارد. اتفاقي که در کشور ما در موضوع خانواده ميافتد با چيزي که در تمام دنيا اتفاق ميافتد متفاوت است. آن اتفاق اين است که رسانه در کشور ما به درست يا به غلط، ويژگيهايي دارد که اين ويژگيها باعث شده که رسانه در کشور يک قدرت غيرلايقي را کسب کند که در دنيا اينگونه نيست. اينکه رئيس تلويزيون آلمان از زيادي بيننده تعجب ميکند، به دليل اين است که به غلط رسانه را در کشورمان قدرتمند کردهايم. بخشي از اين قدرتمندي به دليل ملی شدن رسانه است. يعني نماد و مظهر حاکميت شده است. يعني وقتي تلويزيون را روشن ميکنيم از نحوه اخبار صدا و سيما متوجه ميشويم که موضع ما در قبال مصر و کشورهاي ديگر چيست؟ همه کشورها براي رسانه قدرتي خاص تعريف ميکنند اما در کنار آن رسانههاي ديگري را هم تعريف ميکنند که اين رسانه را تعديل کند. رسانه ما هم قدرتطلب و هم قدرتمند است که بسيار هم خطرناک است. البته چون از فوايد سياسي آن استفاده ميکنيم متوجه آن نيستيم. رسانه قدرتطلبِ قدرتمند در مواقع سياسي به داد ما ميرسد اما توجه نداريم که اين رسانه در مسائل فرهنگي بسيار ميتواند خطرناک باشد. مسئلهای که در تحلیل این رسانه با آن شکل از رسانه منجر میشود باعث درماندگی در تحلیل مسائل میشود. اگر رسانهها در دنيا اينقدر استيلا دارند پس موج بيداري اسلامي از کجا آمده است؟ بسياري از حاشيهها و رويکردهاي پسااستعماري از طريق رسانههاست که عرصه ظهور و بروز دارند. اينگونه نيست که خانواده در آمريکا، آلمان و ... اينچنين مقهور غلبه و سلطه رسانه باشند. اين ويژگي رسانه در کشور ماست. ما بايد بحث کنيم که آيا همچنان ميخواهيم رسانه قدرتمند و قدرتطلب بماند يا خير؟ اگر ميخواهيم قدرتمند نباشد بايد ساز و کاري را تعريف کنيم که بتوانيم آسيبهاي آن را هم مهار کنيم. و اگر میخواهیم رسانه ما قدرت داشته باشد و نهادهاي فرهنگي رسانه را تعديل نکنند، راهکارهايي که ما پيشنهاد خواهيم کرد، رسانهها را تعديل ميکنند ولي مهار نميکنند و همچنان آسيبها باقي خواهند ماند.
دکتر شالچي (عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبائی)
آنچه در رسانههاي الکترونيک و تلويزيون که بخشي از آن به حساب ميآيد و تلفيقي که بين رسانههاي الکترونيک و هنر ايجاد شده، ويژگيهاي خاصي به اين جهان مجازي داده است. اين جهان مجازي در ديالکتيک موازي با جهان واقعي ويژگيهايي دارد که بعضی زمینهها محدودکننده است اما امکانهايي هم هست که بايد ديده شود. از جمله، همين امتداد وجودي که دارد؛ زمينهها و قوا و حواس ما را بسط داده است؛ کمک زيادي به حس وتفکر کرده است. در بسياري از زمينهها ميتوان با آن جلو رفت و در خيلي زمينهها ممکن است تخيل گناهآلود باشد يا تخيل ديگري باشد. اينکه ميتواند همزمان تفکر و احساس ما را با آميزهاي از اين ويژگيها با دنياي هنر گره برند، توان فوقالعادهاي به آن داده است و بخش زيادي از جاذبه و قدرتش هم از این ناشي میشود. البته اين فضاي مجازي که در ارتباط و تعامل با اين فضاي واقعيست و تصاوير را شکل ميدهد، روند آن تا حدودي قابل مديريت است. فضاهاي نويني که براي هويت ايجاد کرده، از جمله جاذبههاي اين رسانه است.
اگر بخواهيم در مورد رسانه ملي و خانواده داوري کنیم، با توجه سياستگذاريها، بايد بگويم که اين رسانه نسبتاً موفق بوده است. در مقايسه با نهادهاي ديگر بهتر عمل کرده است؛ البته با محدوديتهايي که دارد. اولاً بايد دانست که رسانة تلويزيون ماهيتاً براي فراغت است. اگر از اين بعد بخواهم سخن بگويم، عليرغم نقدهايي که وجود دارد بايد گفت کدام نهاد فرهنگي توانسته است که به خانوادهها در پرکردن اوقات فراغت آنها کمک کند. هر چند نقدهايي وجود دارد اما مگر اين خود کم کمکي است؟ در مقايسه با نهادهاي ديگر، با توجه به مجموعه انتظاراتي که وجود دارد موفق بوده است.
محدوديتهايي که رسانه دارد، مثل ملي شدنش، انتظار ايجاد کرده است. هر قشري انتظار دارد که به صورت آرماني و بيعيب و نقص بازنمايي شود. اين يک محدوديت بزرگ است. بايد به گونهاي باشد که امکان همذاتپنداري مخاطب را ايجاد کند. معمول اين است که مخاطب بتواند در سرانجام موضوع، معناي مطلوبي منتقل کند. گاهي ما از رسانه انتظار متن فلسفي داريم، اين امکان ندارد. ممکن است در جايي بازنمايياي صورت گيرد که با واقعيت خانواده ايراني در تضاد باشد يا نباشد اما در جمعبندي ميبينيم که نسبت به سياستگذاي موفق بوده است. البته نقدهاي مختلفي بر آن وارد است. يکي از آنها موجزدگي است، مثلاً خانواده در فواصل مختلف دچار يک موجزدگي ميشود و خلاقيتي در آن حضور ندارد. مخاطبان مختلف را نميبيند. طبقه متوسط را عموماً نميبيند. بازنمايي يا در طبقه بالاست يا طبقه پايين. التبه اين از محدوديتهاي داستاني است؛ يعني گاهي چارهاي جز اغراق نيست. خانوادههاي زيادي به لحاظ بخشهاي مختلف کشور، سطح طبقاتي خود را در تلويزيون بازنمييابند و آنچه در تلويزيون به نمايش درميآيد آنها را در حل مشکلاتشان کمک نميکند. فهرست بلندي از محدوديتها و نقدها را ميتوان ارائه داد اما در مقايسه با نهادهاي ديگر ميتوان داوري قابل دفاعتري از رسانه داشت.
دوره دوم ميزگرد کارشناسان
دکترکرمي:
ذات رسانه قدرتطلبي است و بايد هم باشد، اما اين قدرت وقتي در فضاي انحصاري ميآيد، ميتواند عواقب منفي يا حتي مثبتي داشته باشد. ولي بحث اين است که در جامعهاي که تکثر وجود دارد و بايد هم باشد، جامعه ما ناگزير است که تکثر را بپذيرد؛ حتي در مسائل فرهنگي. رسانه واحد نميتواند تکثر را پشتيباني کند. من به مناسبتي يک پروژه را با نيروي انتظامي داشتم براي اينکه بتوانم اين پروژه را به نتیجه برسانم با نهادهاي بسياري در موضوع خانواده تماس گرفتم. نيروي انتظامي ميگفت وقتي صدا و سيما خودش اين کارها را ميکند از من چه توقعي داريد؟ آموزش و پرورش و تقريباً تمام نهادهاي فرهنگي کشور، صدا و سيما را از خودشان مهمتر ميدانند. در موضوع خانواده قطعاً همينطور است، يعني قدرتطلبي و تأثيرگذاري را با صدا و سيما ميدانند و درست هم هست. عقلانيت اقتضاء ميکند که ما همه تخممرغهايمان را در يک سبد نگذاريم. مديريت فرهنگي جامعه ما بايد متوجه اين باشد که اقتدار دادن به صدا و سيما جامعه را در زمينه فرهنگي آسيبپذير ميکند. بنده با دکتر شالچي موافقم که رسانه در بين نهادهاي فرهنگي ديگر از همه موفقتر بوده است. اما اين شادي و اين رضايت از موفقيت درازمدت نخواهد بود. اگر جامعه ما همچنان در تنور اقتدار صدا و سيما در مسائل فرهنگي بدمد با خطرهاي فرهنگي مواجه خواهد بود. ما وزارت ارشاد و آموزش و پرورش و نهادهاي ديگر را داريم و از همه مهمتر بايد از نگاه بالا به پايين به فرهنگ اجتناب کنيم. بايد خانواده را در برابر صدا و سيما واکسينه کنيم. اگر معتقديم که آموزش و پرورش در موضوع خانواده و جنسيت آسيبدارد، بايد خانواده در برابر آموزش و پرورش واکسينه شود، اما به جاي آن براي صدا و سيما و آموزش و پرورش توصيه ميکنيم و از آنها راهحل ميخواهيم. در حاليکه اگر قرار بود اين نهادها کاري انجام بدهند که انجام داده بودند. به جاي تأکيد بر مديريت فرهنگي از بالا به پايين، بايد سيستم مديريتي را متحول کنيم. در مورد آسيبهايي که رسانه ملي براي خانواده ما ايجاد ميکند و اين آسيبها مثلاً در بحث عشق و محرم و نامحرم، پرخاشگري و... عمدتاً هم ديده نميشوند. اما به نظر من سه مسئله پررنگ وجود دارد که صدا و سيما براي خانواده ما ايجاد ميکند که يک نکته را آقاي زيبايينژاد هم اشاره کردند.
يکي ابعاد خانواده است، اگر به رسانه ملي نگاه کنيم، ميبينيم که در رسانة ما بُعد خانواده در ايران نهايتاً تا چهار نفر کاهش پيدا ميکند. اين مسئله را صدا و سيما دامن نميزند ولي يکي از مؤثرترين فرهنگسازيهاي صدا و سيما که به نظر ميرسد در درازمدت تأثير گذار باشد، همين بُعد خانوار است.
نکته دوم شکل خانواده است. علاوه بر ابعاد خانواده که منظور، تعداد نفرات خانواده است، شکل خانواده هم يک شکل حسابشده است. در خانوادهاي که رسانة ما از خود ارائه ميکند، خانوادهها يا جوانند، با مسائل جوانان، يا اگر خانواده جوان نيست مهمترين مسئله، مسئله جوانان است. يعني اگر پدر و مادر باشند داستان مسئله پدر و مادر نيست، بلکه داستان حول محور جوانان شکل ميگيرد. ممکن است گفته شود که به دليل جذابيت، به موضوع جوانان پرداخته ميشود. اما وقتي اين مسئله با مسائل ديگر ضميمه ميشود و حاشيهها به گروههاي اجتماعي بيايد، گفته ميشود که اين قضيه منفي است و نبايد حاشيهسازي کرد. يکي از مسائلي که صدا و سيما انجام ميدهد حاشيهسازي در برنامههاست؛ يعني پدر و مادر نميتواند گره درست کنند و تمام داستان حول محور جوان است. خود اين مسئله بار تربيتي دارد، مثلاً پسر يا دختر جوان توقع دارند که والدين خانه را بفروشند و براي آنها ماشين خريداري کنند. وقتي نشان داده شود که در رسانه تمام سريالهاي تلويزيوني با محوريت جوان است، نتيجه اين ميشود که جوانان فکر ميکنند که خواسته آنها بايد در اولويت باشد.
در يک سريال موضوع ممکن است اصلاً شکل خانواده نباشد، ممکن است عشق، اقتصاد، طلاق، خيانت همسران موضوع برنامه باشد، ولي وقتي دائماً اين بُعد خانوار و اين شکل خانوار ديگر نميتوان بقيه مسائل را تحليل کرد.
يکي ديگر از آسيبهاي رسانه اين است که حدود 25 درصد طلاقهاي کشور در تهران واقع ميشود و از اين 25 درصد حجم بالايي از طلاقها در سهساله اول رخ ميدهد. چند تحقيق نشان داده است که مهمترين علت طلاق در سهساله اول بعد از ازدواج، تعارض بين پيشانگارههاي زوجين درباره شرايط پس قبل از ازدواج است. يعني من از شرايط بعد از ازدواج تصويري دارم که الان با واقعيت زندگي همخواني ندارد؛ يعني آرمانگرايي. رسانه اين آرمانگرايي در روابط زوجين را دامن ميزند، مثلاً در يک سريال، يک آقاي ميانسال که با مسائل جوان خود درگير است، يک عشق کهنه برايش زنده ميشود، وقتي آن عشق قديمي برايش احيا ميشود، کسب و کار و معاش را تعطيل ميکند و به دنبال يک پرونده قضايي ميافتد. در رسانه اينگونه نشان داده میشود که وقتي کسي عاشق ميشود ديگر مشکل مالي و معيشتي ندارد. مهمترين دغدغه انسان مدرن، مسئله معيشت و اقتصاد است و اين در اکثريت سريالهاي تلويزيوني ما غائب است، يعني جوان يا عشق ميبيند يا طلاق و ازدواج را مشاهده ميکند. جوان خستگي پدر را بعد از برگشت از کار نميبيند. سختيهاي پدر و مادر را نميبيند و اينها باعث ميشود که تصاوير اوليهاي که بايد براي ورود به زندگي مشترک را نداشته باشد و با تصاوير آرماني وارد زندگي ميشود.
براي ارزيابي رسانه در بحث خانواده، يک زماني رسانه را بر اساس محدوديتها و قابليتهاي آن ارزيابي ميکنيم. برای مثال تجربه شخصي من در يک زمينه اين است که وقتي يک فيلم يا يک سريال ديده ميشود انتظار اين است که فرد بعد از تماشاي آن سريال يا فيلم، با پيام آن زندگي کند. سريال 24 و فراز از زندان، دو سريالي بود که در هر دو من احساس کردم خانواده، براي آمريکاييها مهم است. موضوع اين دو سريال هم همين است. ژانر را اکشن يا جنايي و حادثهاي معرفي کرده است، ولي در هر دو سريال، اين احساس وجود دارد که خانواده، در کنار خدا، براي آمريکاييها مهم است. ممکن است به شکل مستقیم مفهوم و واژه خدا مطرح نباشد. اما آيا يک سريال ايراني وجود دارد که وقتي سريال ديده ميشود احساس کنيم که خانواده براي ايرانيها مهم است يا اينکه خانواده از حالا به بعد براي ما مهم است؟
دکتر کلانتري:
در نظريات رسانه و طبقهبندي از رسانه، دو طبقهبندي در مقابل يکديگر قرار ميدهند. يکي سري رسانههاي مسئوليتپذير يا متعهد است و يک سري رسانههاي ليبرال هستند. رسانههاي ليبرال عليالظاهر هيچ تعهدي ندارند و واقعيتهاي موجود در جامعه را بازنمايي ميکنند و ادعا ميکنند که کارشان بازنمايي است. اما در رسانههاي متعهد بحث اين است که هر چيزي بازنمايي نميشود. شايد بتوان اين آسيبها را از اين منظر هم روايت کرد و رسانه را از اين بعد هم واکاوي کرد. از طرفي ميگوييم 25 درصد طلاق وجود دارد و از طرفي هم نميتوان گفت. اگر بخواهيم آگاهي بدهيم گروهي ممکن است اعتراض کنند که قبح يک مسئله ممکن است شکسته شود.
نکاتي که در مورد خانواده مطرح است اين است که گاهي مسائل خانواده را به قدري ميپوشانيم تا به يک مسئله تبديل شود و وقتي هم که گفته ميشود، اين مسئله مطرح است که چرا نبايد به این مسئله خاص بپردازيم. آيا ميتوان اين مسئله را مورد کنکاش قرار داد و برخي آسيبهاي مربوط به خانواده را از اين بعد نگاه کرد؟
در غرب بحث بر سر دوره رسانههايي است که عرصه بدنه اجتماعي را در برگرفته است و اين به حدي پيش رفته که هر کس تبديل به رسانه شده است. در ايران آيا نميتوان طرح کرد که برخي از برنامهها که به صورت سراسري پخش ميشود، براي يک روستا در سيستان و بلوچستان تهاجم فرهنگي است؟ آیا وقت رسانههاي محلي فرا نرسيده است؟ متأسفانه برخي از سريالهاي تهران پس از مدت کوتاهي در شهرستانها تکرار ميشود در حاليکه هيچ پيوندي با بافتهاي فرهنگي آنجا ندارد و آسيبهاي زيادي به دنبال دارد.
دکتر شالچي:
نکات دوستان نکات درستي است و با بررسی آن ميتوان به تنگناهاي رسانه ملي وقوف پيدا کرد. از جمله همين بحث دکتر کلانتري که رسانه ملي به ملي بودن خيلي وقوف ندارد و رسانه ملي به اين معنا نيست که يک پيام براي همه داده شود بلکه بايد پيامها اگر واحد است، بايد قالب ارائه آن پيام متنوع باشد. ما بايد بين مخاطبان مختلف تمايز قائل شويم. نديدن اين تنوع چالشبرانگيز است که چند نمونه آن ذکر شد و بحرانهايي هم آورده است. يعني از طرفي ميخواهيم معطوف به حل مسئله اجتماعي باشيم و از طرف ديگر ابا داريم از اينکه به زشتي بپردازيم. نمايش زشتي، زشتي نيست. کار هنر اين است که زشتي را به زشت بودن خود نمايش دهد. هنگامي که به زشت بودن خود نمايش دهد اتفاقاً انسان از آن بيزار ميشود. از آنجا که رسانه يک بعدش هنر است، بنابراين کارش فقط نشان دادن تصاوير آرماني نيست ولي رسانه ما خود زشتي را هم خوب نشان نميدهد، يعني در مخاطب حسي را که بايد برنميانگيزد. در اين ارتباط بايد ديد که انتظار ما از رسانه چيست. ما نبايد از رسانه فقط پيام بخواهيم. ما باید از رسانههاي ديگر مثل منبر که رسانه ديني در بازآفريني مفاهيم ديني است پيام بخواهيم؛ هر چند که آن هم فقط پيام نيست.
کار ديگر رسانه معناست، يعني حوادث زندگي روزمره را براي ما معنا ميکند.
کار ديگر اين است که در ما حس ايجاد کند و بازيابي کند، مثل حس يک رابطه لطيف با پدر و مادر داشتن يا کمک کردن و ... بنابراين فقط نبايد از طريق پيام باشد.
نکتهاي که در مورد پيام بايد گفت همچنان که بين مخاطبان تلويزيون تفاوت قائل ميشويم بايد بين ژانرهاي تلويزيوني يک تفاوتي قائل شويم. اين يک تميز ضروري است. اتفاقاً در مواقعي رسانه به درد تفکر ميخورد. فيلسوفاني که در مورد رسانه بحث ميکنند، معقتدند که انديشيدن از طريق فيلم ميتواند ايجاد شود.
يکي از آسيبهاي رسانه نديدن خانواده غير خانوار است، يعني فاميلي که زير يک سقف نيستند اما در خانواده حضور دارند، اگر مسئلهاي پيش بيايد آنها حضور دارند ولي در رسانههاي ما غايب ميشوند. به نظر ميرسد در تلويزيون پيچيدگي اقشار مختلف مردم به تصوير درنميآيد. به نظر ميرسد که تلويزيون در چنبره کليشههاي روايي گرفتارند؛ يعني توليدکنندگاني که ميخواهند داستان بسازند، بداعت ندارند؛ زيرا طبق يک فرمولهاي شناختهشده که در جامعه جواب ميدهد اين برنامهها را ميسازند. در خود کاراکترها هم که در رسانههاي بصري هستند، شخصيتهاي کليشهاي هستند و گاهي ديگر از اين شخصيتها بيش از اين نميتوان انتظار داشت. مثل شخصيت مرد سنتي به معناي مردي که در رسانههاي ما نشان داده ميشود يا مادر که بايد خيلي احترام بشود ولي معمولاً شخص پيري است که کم سواد و بسيار پرمحبت است.
يکي از مسائل بحرانزاي جامعه ايراني بحث مصرفزدگي است که به آن هم مدام دامن زده ميشود. افراد در برنامهها يا آنقدر مصيبتزده هستند يا بسيار ثروتمندند. حل مسائل هم در فيلمهاي ما بسيار غيرواقعي رخ ميدهد. به نظر ميرسد يک بخشي از مشکل به اين برميگردد که بايد رسانههاي بصري ما بتوانند از اين کليشهها بيرون بيايند و آرمانسازي را هم جدا کنند تا بتوانند زشتي و خاکستري را هم داشته باشند. البته لزومي ندارد که براي همه اقشار باشد، ميتوان براي قشرهاي خاصي هدفگذاريبشوند و رسانه در تعامل بهتري با خانواده قرار بگيرد.
مباحث مطرح شده توسط مخاطبین
خانم دکتر فرهمندپور (رئيس مرکز مطالعات زنان دانشگاه تهران)
مدتهاي طولاني است که انتظار ميکشيم در ميان اهل دغدغه بنشينم و در اين موضوع صحبت کنيم. من خودم از منتقدين جدي رسانه هستم. گاهي به قدري در نقد پيش ميروم که دوستان رسانهاي از من دلخور ميشوند. اما اجازه بدهيد که من جانب ارباب رسانه را بگيرم. وقتي که ما در يک حوزهاي نگاه نقادانهاي داشته باشيم، انتظار اين است که محور مورد نقد يک نماينده داشته باشد، مثل اينکه نشستي در دانشگاه برگزار شود و حوزه علمیه را يک طرفه نقد کنند و یا برعکس. همه ما دغدغهمند هستيم و همه دوست داريم وقتي تلويزيون روشن است و فرزند نوجوان ما مشغول ديدن تلويزيون است ما با آرامش در اتاقمان به کار بپردازيم. اما در واقع من احساس ميَکنم که چقدر جاي يک مدافع از رسانه خالي است.
وقتي که ما پديده يا يک فرآيند اثرگذار و اثرپذير را بررسي ميکنيم بايد دقت کنيم که هميشه در يک آزمايشگاه فيزيک و شيمي نيستيم که يک وضعيت را تکرار کنيم و يا اضافه و حذف کنيم. ما در مورد چيزي صحبت ميکنيم که اتفاق افتاده و امکان بررسي غير از اين وجود ندارد. 30 سال است که رسانه کار خود را کرده است. اينکه گفته ميشود رسانه روي تلقي مردم از رسانه، مذهب، کارکردها و نقشها اثر گذاشته است، بايد فکر کرد که اگر ما رسانه را در ذهنمان حذف کنيم، چه تصوري ميتوان داشت؟ رسانه همه اين کوتاهيها و غفلتها و تنگناها را داشته است. اما اگر ما اين رسانه را نميداشتيم، نگاه جامعه ما به مذهب، حاکميت، تفکيک نقشها و همه مواردي که گفتم چه ميتوانست باشد؟ اگر با اين نگاه رسانه را ببينيم، باعث ميشود که ما يک شکل دفاعي هم براي رسانه قائل بشويم و حضور يک مدافع را در کنارمان داشته باشيم تا بعد بتوان ادعا کرد که در يک فضاي منصفانه بحث کردهايم.
دکتر کرمي در پاسخ سرکار خانم فرهمندپور:
باید بگوییم که اصل کبري مخدوش است. وقتي از يک نهاد نقد ميشود زماني آن نهاد ميتواند يک نماينده داشته باشد که بتوان نقدها را منتسب به آن شخص دانست. بعضي سازمانها آنقدر بزرگ هستند که متعلق به همهاند و در عين حال متعلق به هيچکس هم نيستند و ميتوان آن را به راحتي نقد کرد. به فرض اگر شما سياستهاي فرهنگي نظام را بخواهيد نقد کنيد، لازم نيست که وزير فرهنگ اينجا باشد و پاسخ بدهد.
در سازمان صدا وسيما هيچ کس مقصر اتفاقاتش نيست و هيچ کس هم پاسخگو نيست. يک سازمان عريض و طويل است مضافاً اينکه همه ما به نوعي درگير صدا و سيما هستيم. اشکال بايد به گونهاي باشد که نهاد برگزار کننده، آن اشکال را بپذيرد. ضمن اينکه اين اشکال را وارد نميدانيم اما ما اين دعوت را انجام دادهايم. با دفتر رياست صدا و سيما تماس گرفتهايم و خواستهايم که نمايندهاي معرفي کنند و درخواست نمايندهاي کردهايم.
ايده حذف صدا و سيما در بحثهاي ما نبود. من معتقدم بعضي وقتها در جلسات اينچنيني اگر محاسن صدا و سيما را نميگوييم نه اينکه نميبينيم، ميبينيم ولي وقت نيست که به همه پرداخته شود.
خانم سليحي (مسئول امور بانوان سازمان صدا و سيما)
ما در امور زنان، از سال 76 به دنبال اين بوديم که در حوزه مباحث نظري مربوط به خانواد و زنان در اين بخش نظرات اساتيد را به صورت يک آييننامه نظاممند داشته باشيم. ولي متأسفانه چيزي دست ما را نگرفت. يکي از پيشنهادهاي مشخص ما اين بود که ما الگوي خانواده ديني را داريم ولي وقتي به پژوهشکده خانواده دانشگاه شهيد بهشتي مراجعه کرديم و از آنها تحليل آينده خانواده در ايران را خواستيم، متأسفانه پاسخي دريافت نشد و ديگر مراکز هم به همين ترتيب.
در خصوص نکته دکتر کرمي، بايد بگويم که قدرت هميشه هم بد نيست. اگر بخواهيم صحبتهاي ما به گونهاي باشد که اگر اقتدار رسانه کم بشود تبعات بدي خواهد داشتم. نگاه مقام معظم رهبري اين است که نهادها به صورت قطعات، پازل هم را بسازند و تکميل کنند. اگر ساير بخشها وظايف خود را انجام نميدهند چه کسي بايد جوابگو باشد.
در حوزه بخشهاي نمايشي، آیا ما در حوزه علیمه رمان و رماننويسي داريم؟ وقتي کسي ادعا مي کند که فيلمنامه خوبي وجود دارد و صدا و سيما امتناع کند بايد مجازات شود. اين يک خلأ جديست که انتظار ميرود که در جايي به آن توجه بشود.
ما در جايگاه ستادي خود به سياستگذاريها و دستورالعملهاي سالانه که نوشته ميشود، دخالت مستقيم داريم ولي براي تبديل سياستهاي به برنامههاي عملي نيازمندیم مجموعهها دست به دست هم بدهند که بتوانند جديتر عمل کرد. اين ظرفيت ايجاد شده که واحد اداره امور فيلمنامه با سفارش و کار کارشناسي همکاري داشته باشد. صدا و سيما آمادگي پذيرش طرحها را دارد.
خانم علاسوند
بايستههاي بحث خانواده و رسانه
به هر حال کساني که در صدا و سيما متولي و دلسوزند، از متوليان حوزه دين درخواست ميکنند که شاخصهاي درست و اساسي را به آنها ارائه دهند تا آنها بتوانند بر اساس شاخصها برنامهسازي کنند. کوتاهي و قصوري که در اين ناحيه است قابل دفاع نيست و به اصحاب دينی ربط ندارد و بيشتر به اصحاب رسانه ربط دارد. آنها تدبیر نکردند که چگونه ميشود اين مقولهها را در قالبهاي تکنيکهاي هنري در دل رسانه جا بدهند. براي مثال بحث مسئله ماوراء الطبيعه و خداوند وقتي سينماي غرب و رسانه غرب به آن ميپردازد بيشتر از آنکه از متنها يا ترازها يا شاخصها استفاده کند، براي ماندگاري آن اثر به عنوان يک مطلب، سوژه يا دغدغه فکري و يک ارزش، از تکنيک استفاده ميکند.
در سريالهاي ما با وجود اينکه سعي بر اين است که خانواده مذهبي به نمايش درآيند، در يک رصد، 38 درصد خانوادهها با اعتقادات نشان داده ميشد اما 82 درصد در همان سريالها اثري از احکام و فرايض وجود نداشته است. اعتقادات هم در تصاوير و استفاده از مفاهيم و تعابيري به مخاطب القا ميشود. برنامهريزي وجود ندارد که فرايض و احکام در فيلمها و سريالها چگونه باشد. مثلا براي بيان يک سري مفاهيم، گويي چارهاي جز اين نداريم که يک مفهوم را تنها در کلاس فلسفه و گفتگوي ميان دانشجويان نشان دهد. ضعف هنري کارگردان است که نميداند چگونه يک مفهوم را به زبان هنر بيان کند.
با بررسی يکي از مهمترين مسائلی که کمتر به آن توجه کردیم، پی میبریم رسانه ما از نظر تکنيک و تبديل تکنيک به محتوا دچار چه ضعفي است؟ در عين حال مراکز ديني رسالت خود را دارند و کارگردان نبايد سعي نکند که ضعف خود را با فرافکني و نسبت دادن مشکلات به مراکز ديني رفع نمايد.
پيشنهادي که من در اين خصوص دارم، اين است که رسانه بايد گفتارمحوري را کنار بگذارد. برنامههاي کارشناسي ما گفتارمحور است و در سريالها و فيلمهاي ارزشي هم گفتارمحور عمل ميکنيم.
گاهي کارگردان براي منفور کردن طبقهمذهبي تنها با بعضي اسامي و کلمات و حرکات، رفتارهاي غلط و نادرست را به اين قشر نسبت ميدهد و از حاشيههاي نادرست غيرديني صرفنظر ميکند. بنابراين معلوم است که اگر بخواهد ميتواند از حاشيهها هم فيلم بسازد ولي اين کار را نميکند.
مسئله آخر اينکه تحليلگران قائلند که شخص فقط به خاطر بيسليقگي القائاتي ميکنند که افراد، ناخودآگاه نسبت به مسائل خانواده و زنان بيتوجه ميشوند. نوع نور، رنگها و... در بيان اين مفاهيم مؤثرند، مثلاً خانمهاي چادري را به طور خاص نشان میدهند؛ بهگونهاي که چهره انزجارآميز به آنها ميدهد. در حاليکه اگر بخواهد يک زن را در يک نقش اجتماعي نشان دهد، اين کارها را به شکلي متفاوت انجام ميدهند. رسانه نياز دارد که از درون خودش خود را مطالعه کند
لینکهای مرتبط